سقوط یک فرشته تا تولدی دوباره

99 12 135
                                    

نه برای من و نه برای ماه
برای فیک قلمروی من و نویسنده ش
(تو بوک تنها چه میگذرد در دنیای من؟ میتونین پیداش کنین)

اولین و تنها باختم در قمار زندگی
سر قلبم بود
آن را به تو باختم
یادت هست؟

ژاپن بود فکر کنم
من 2 ی گشنیز داشتم
آسش بر زمین بود
8اش در دستم
تو اما
سرباز داشتی.
فتح شد کاخ قلبم به دست تو.

من قمارباز قهاری ام
ولی وقتی ونوس
سر خم میکند در برابر افسون تو
من که باشم که نافرمانی کنم؟

شاه دل پیشکش کرد به من تاجش را
حال این منم که آن را بر سر تو می نهم
تا اثبات کنم مالکیت قلبم را
سرزمینی که تنها متعلق به توست.

قلب من زیباست
دریایی دارد به وسعت شعر
گل هایش عطر عشق میدهند
و قرمز بلورین آسمانش یافتنی نیست
قلب تو اما فرق دارد
در زر ورق پیچیده شده
درونش سراسر آبی است
آسمان و دریا
جهانی که افق ندارد.

رگه های سفید الماس
نشانگر آذرخش خشمت از آنها
که ترک خورد زیبایت به دستشان
رگه هایی که آیینه آسیب هایت بود
پیش از این
انقدر نزدیک نبودم هیچگاه
اما حالا
که در واپسین لحظات
قلبت را به یادگار به من دادی
بهتر میبینمش.

عشق من!
تو اگر یافتی بهتر از من
نزدم بیا
میگویند نباید پس داد هدیه را
من اما به خاطر خورشید لبخندت
شب را به آتش میکشم
پس اگر بدانم بار دیگر
شکفته شدن رز صورتت را شاهد خواهم بود
امانتی ات را باز میگردانم.

همیشه میگویی:
"صدایت از بهشت آمده"
تو ندانستی که بهشت من تویی
نه آنجا که حوری و پری منتظرمند.

تو زیبای من
مزه سیب سرخ حوا را میدهی
بوی ممنوعه
و عطر گندم زار.

بخوان برایم
مهم نیست چه
تو فقط بخوان
بگذار بدانم صدای یک فرشته چه نوایی است
تو اگر بخوانی
من هم می رقصم
در میانه اشک و لبخند
انسانی که عاشق فرزند میکائیل شد.

شبی پرسیدی:
"پاریس بارانی است امشب؟"
گفتم:
"چه فرقی دارد وقتی مهتابم
در آسمان چشمان تو پیداست"
خندیدی
به زیبایی یک بوسه با چاشنی شرم
به گوش نوازی صدای یکی شدن با تو
به چشم نوازی سقوط شکوفه گیلاس
و من هنوز در جست و جو تا بیابم نوایی
به زیبایی خنده هایت
آنچه را که
موتزارت هم از نواختنش عاجز بود.

پرسیدم از آنها
که بروم یا بمانم؟
گفتند:
"خودخواه باش
نرو
بمان
محافظت کن"
او اما گفت:
"برو
نمان
بگذار پرواز کند
رگه های الماسش را بیش از این نکن
بگذار تنها آبی شود
بی هیچ سفید الماسی"

نگاهم به تو بود فرشته سقوط کرده من
این حقت نبود
که ناخواسته، بی تقصیر
چنین هبوط کنی از آسمان به زمین‌.
بالهایت شکسته
تلاش من کافی نبود برای ترمیمشان؛
تنهایت میگذارم
یادت نرود اما
چیزهایی پیش تو گرو دارم
قلبی بلورین و روحی سپید.
بعد از اینکه قفل عشق به دست تو
در نرده های پل محکم شد،
میروم
تا در خلوت
درمانگر خود شوی.

مبادا بغض کنی
یا اشک بریزی
نمیخواهم هق هق هایت
جز در سینه ام جای دیگری دفن شوند
بوسه های من فقط حق دارند
تا به دام اندازند
مروارید های اشکت را
به دستانت هم
این اجازه را نمیدهم.

سرور ونوس
بعد ها
که بازهم بالهایت آفریده شد
نزدم بیا
من به انتظار خواهم بود
در سالن بزرگ
پشت پیانویی که کاشی هایش
با رگه هایی از الماس آبی مزین شده
چشم ها روی من خواهد بود
پیانیستی که احساسش را در نت هایش جاری میکند
من اما
نگاهم تنها روی یک نفر
فرشته ای که بازهم پرواز میکند
تا به یاد آورد
آزادی را.

وقتی تو را دیدم
خواهم نواخت
و میخوانم:
"تولدت مبارک عشق من!"

آخ که چقد من این شعرو دوست دارم.
فکر کنم تنها نویسنده/شاعریم ک برای کارای خودش به شدت عر میزنه XD

☆○•°●○°•○°●•○°●○°○°○●•●°●°○°●°○●•°●☆

♡ممنون از وقتی ک گذاشتین♡

♡خیلییی مراقب خودتون باشین♡

♡بوس بهتون و بغل از راه دور♡

برای من برای ماهTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang