اسم : کیم تهیونگ
سن : 20
قد :179
اینفورمیشن :
عاشق انیمه و مانگاس
برند گوچی بنظرش بهترین برند دنیاست
خوشش از باتم بودن نمیاد
ی خواهر بزرگتر داره
جونگکوک دوست صمیمیشه و خیلی با جونگکوک شیپش میکنن
'ویکوک؟!'اسم :جئون جونگ کوک
سن : 20
قد :179
اینفورمیشن:
کوکی یا بانی صداش میزنن
خیلی کیوته
عظله هاش با کیوتیش در تضاده
تک بچه است و با پدرش زندگی میکنه
از لحاظ مالی زیاد اوکی نیست
عاشق گیم زدنه
تهیونگ دوست صمیمیشه و باهم گیم میزنن
'کوکوی؟!'اسم : کیم جنی
سن : 20
قد : 170
اینفورمیشن :
به استایلش خیلی اهمیت میده
خودشو کاملا تاپ میدونه
قاشق نقره است
خیلی خانواده تعصبی ای دارن برای همینم خودش اینجوره و وحشتناک دنیارو زن سالارانه میبینه
لیسا دوست صمیمیشه
خیلی برای مدلینگ بهش پیشنهاد میدن ولی ترجیح میده کتاب بخونه و به بیزینس خانوادگیشون برسهاسم: مانوبان لیسا
سن : 20
قد :170
اینفورمیشن :
بنظر خودش خیلی عالیه و خودشیفته بودن حقشه
مامانش رییس یکی از بهترین دانشگاه های کره است و صاحب برند های معروف '' ** '' هستن
خانوادگی بر این باورن مرد برای خونه است
از خرگوشا خوشش میاد
هرچیزیو که بخواد به دست میاره و سر این خیلی حساسه
خوشش نمیاد کسی بهش بگه نه
مدل برند معروف '**'هستشاسم: مونبیول
سن : 20
قد :175
اینفورمیشن :
تنها دختر خاله جنی
شخصیت بیخیال ولی زیاده خواهی داره
خوشگذرون و بی بند و بار
بازیکن ماشینهای مسابقه ای از اولین مسابقه اش تا الان رنگ باخت رو ندیده
هر هفته دوست پسرهاشو عوض میکنهاسم : کیم جیسو
سن : 22
قد: 168
اینفورمیشن:
خواهر تهیونگ، مهندسی میخونه و ی پسر باز حرفه ایه
شوخ و رو مخ البته برای داداشش،
باهوشه ولی ادای بیخیالارو در میارهاسم : پارک جیهون
سن : 19
قد: 170
اینفورمیشن:
خدمتکار جدید جنی
شخصیت اروم و مهربونی دارهاسم : کیم رز
سن : _
قد: 170
اینفورمیشن:
دختر جنی و تهیونگ
کپی برابر اصل مادرش
خودخواه و مستبد
از زمانی که چشماشو باز کرد و جیمین رو دید عاشقش شد
هیچوقت سر جیمین باهاش شوخی نکنیداسم : پارک جیمین
سن : _
قد: 175
اینفورمیشن:
پسر سر خدمتکار خانواده کیم
مادرش یکسال بعد از بدنیا اومدنش بخاطر سرطان مرد
کیوت و سر به زیره
از رز هم میترسه هم خوشش میاد
بنظرش خوشگلترین ادم و چیزی که وجود داره رزه
__
با ووت دادن، فالو کردن وافزودن به ریدینگ لیست از نوشته حمایت کنید*'*
YOU ARE READING
𝐈𝐦 𝐍𝐨𝐭 𝐀 𝐁𝐨𝐭𝐭𝐨𝐦᎒𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Fanfiction¦من باتم نیستم¦ همه چی بعد از تصادفم شروع شد وقتی بهوش اومدم، زن سالاری به طور وحشتناکی حکومت میکرد.. منظورم اینه که از وقتی چشمامو باز کردم بابام غر میزنه که اینقدر بی عرضه ولگردم که تهشم میترشم و هیچ دختری نمیاد خواستگاریم.؟! و از مزاحمتای دخترا...