4

467 62 7
                                    

تهیونگ و جونگ کوک زیر یکی از درختای دانشگاه نشسته بودن.

تهیونگ داشت توی گوگل میگشت و سعی میکرد دنیای الانو بهتر بشناسه و هر لحظه صورتش اکشنای مختلفی رو نشون میداد:پوکر،برگ ریزون و..

جونگ کوک پشت کتابش کلشو قایم کرده بود و مثلا داشت از اون کتابی که سر و ته گرفته بود اطلاعات جدید کسب میکرد.

تهیونگ پوفی کشید و با اخم سرشو سمت سه تا دختری که دقایقی میشد بهشون زول زده بودن چرخوند.

یکیشون با نیشخند لبشو گاز گرفت،
تهیونگ اخمشو غلیظ تر کرد که دختر نک انگشت شصت و اشارشو بهم چسبوند و مثل دایره دور لباش چسبوند و زبونشو ازش رد کرد و دایره ای گردوند*

تهیونگ با گونه های سرخ سرشو پایین انداخت و گوشاش از صدای خنده اون دخترا پر شد.

دست کوک رو گرفت و بلند شدن، با قدمای تند از اونجا دور شدن، صداشونو میشنید که تیکه مینداختن.

_خدالعنتشون کنه

زیر لب توپید و با عصبانیت ی جایی توی حیاط دانشگاه چرخید سمت کوک.

_ همیشه همینجوره؟

جونگکوک متعجب سرشو کج کرد

کوک:چی؟

_ این دخترا

کوک گیج تر نگاش کرد

_ یاااااا گیر دادناشونن و هرچی که این چند روز سرمون اومده.

کوک: عادیه خوب دخترنااا

پوکر به تهیونگ آشفته نگاه کرد.

تهیونگ پوکر شد

_ دقیقا ب چه دلیل فاکی ای به مدیر چیزی نگفتی تاحالا و نمیزاری من بگم؟

کوک کنار بینیشو خاروند

_ اونوقت میگن کرم از خود درخته، من نمیخوام ابروم بره همیشه همه چی میوفته گردن پسرا

جونگکوک با لبای اویزون گفت و کتابشو توی کیفش برگردوند.

تهیونگ خیره به افق اهی از ته دلش کشید و لبخند تلخی زد، این جمله خیلی براش اشنا بود.

یهو ماشینی با سرعت زیادی دقیقا از 5 سانتیش رد شد، تهیونگ با داد بلندی پرید توی بغل کوک و باهم پخش زمین شدن، کوک چشماشو با درد بست زانوی تهیونگ بدجایی خورده بود.

تهیونگ با چشمای گرد از ترس سرشو چرخوند و همون لحظه کفش مشکیه پاشنه بلندی پاشو از ماشین اخرین مدلش پایین گذاشت، دختر قد بلند و بسیار جذابی ازش پیاده شد.

وقتی دختر کلید ماشینو برای سرایدار مدرسه پرت کرد تهیونگ به خودش اومد.
از بغل کوک بلند شد و خواست با داد بیوفته دنبالش..

_ یاااا..

یهو با دست کوک که جلوی دهنش قرار گرفت ساکت شد و سعی کرد دستشو برداره.

𝐈𝐦 𝐍𝐨𝐭 𝐀 𝐁𝐨𝐭𝐭𝐨𝐦᎒𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞Where stories live. Discover now