قدم سوم : بوسهها
-دوتا انتخاب داری. یا همین الان میپری یا امشب روی سقف تریلر میخوابیم!
لوئی همینطور که وسط اون دریاچه کوچیک با بالا تنه لخت و خیسی که داشت عین الماس برق میزد ایستاده بود و نگاهش میکرد با بدجنسی گفت و بکهیون شوکه پلک زد.
-داری زورم میکنی؟
پسر قد بلند از اون وسط طوری عمیق چشمهاش رو چرخوند که بکهیون کامل حرکت مردمکهاش رو دید.
-وقتی داشتم شلوارت رو میکشیدم پایین که پرتت کنم تو آب و فرار کردی نفهمیدی دارم زورت میکنم؟
بکهیون حرصی نگاهی به شلوار جین خوشگلش که حالا کنار برکه کوچیک غرق گل و آب افتاده بود نگاه کرد. الان فقط باکسرش تنش بود و یه جورایی داشت لرز میرفت. اون لعنتی حس سرما نداشت؟
-آب اینجا کثیف نیست؟ اگه بیماری مقاربتی بگیرم چی؟
شوکه پرسید و لوئی با صدا خندید.
-مگه میخوای به آب دریاچه بدی؟ با سکس این مریضیا رو میگیرن.
-اگه بقیه توش سکس کرده باشن چی؟
بکهیون درجا گفت و لوئی دوباره چشمهاش رو چرخوند.
-اوکی. خودت خواستی.
بکهیون با شوکه به پسر بزرگتر که با دو حرکت خودش رو رسوند لبه لنگرگاه کهنه چوبی جلوشون، خیره شد و کاش چانیول اونقدر موقع بالا کشیدن بدن ورزیدهاش از آب جذاب نشده بود تا زودتر فرار کنه. چانیول با دو حرکت رسید بهش و با گرفتن کمرش همینطور که بکهیون داشت انواع صداهای عجیب غریب رو برای فرار از خودش درمیاورد کشیدش سمت آب و لحظه بعدی جفتشون پرت شده بودن توی برکه. سر بکهیون رفت زیر آب و هجوم یه حجم زیاد از اون مایع کوفتی رو به دهن و بینیش حس کرد و بعد بدنش بیاراده به سمت بالا کشیده شد. با صدا به سرفه افتاد و نفس نفس زد. چشمهاش رو سخت باز کرد و با مشتهاش مالششون داشت. چانیول داشت با صدا بهش میخندید.
-روانی گه!
حرصی داد زد و چنان کوبید به قفسه سینه پسر جلوش که صداش توی کل برکه خالی پخش شد. چانیول هنوزم داشت با صدا میخندید. پاهای بکهیون به سختی به کف برکه میرسیدن و دهنش طعم بدی گرفته بود. ولی حالا دیگه اینجا بود و برای فکر و خیال دیر بود. حداقل آب اونقدرها هم سرد نبود.
-اونقدرها هم بد نیست نه؟
چانیول با نیشخند ازش پرسید و پسر کوتاهتر هوف آرومی کرد.
-آره. البته اگه الان یه موجود ناشناخته از زیر آب پام رو نگیره. اینجا شبیه جاهاییه که تو فیلم ترسناکها نشون میدن.
لوئی با حرفش دوباره خندید.
-اتفاقا برای همین آوردمت اینجا.
YOU ARE READING
🌵Wanderlust🌵
Short Story🥀 [ • خلاصه داستان • ] 🥀 شناختن یکی چقدر زمان میبره؟ یه ماه؟ چندسال؟ وقتی با تمام وجود تشنه شناخت یکی هستی و فرصتی نداری باید چیکار کرد؟ بکهیون یه مستندساز جوونه که همراه تیمش برای ساخت یه مستند درباره تاثیر طوفانهای بومی امریکا روی زندگی مردم ا...