درو باز کرد و وارد دفتر شد.... با شنیدن صدای حرف زدن کای با کسی خواست دوباره برگرده چون اصلا نمیخواست قیافهی یه مشتری رو ببینه.
- هی سهون .... بیا.
* فاک....
به آرومی لب زد و به سمت سالن رفت." سلام.
* اوه.... شما.
پسر با لبخند جلوتر اومد و دستشو به سمت سهون گرفت.
" خوشحالم دوباره میبینمت.دستشو گرفت و از گرمی پوست دستش لبخندی زد.
- سهون.... چرا بهم نگفته بودی که ایشون رو میشناسی؟
کای درحالی که از پشت میزش دور زد و به سمت سهون میومد گفت.
سهون با تعجب بهش نگاه کرد
" گفتم که چند روز پیش باهم آشنا شدیم.جونمیون با لحن ملایمی گفت.
- بیاید بشینیم.... اینجوری ایستاده بده.کای اونارو به سمت صندلیهای جلوی میز کشوند.
سهون نگاه سوالیشو بین جونمیون و کای میچرخوند... کای دستشو زیر چونش زده بود و به جونمیون نگاه میکرد و اونم به خاطر نگاه های خیرهی کای لبخند معذبی میزد.
* برای سفارش اومدی ؟
سهون از جونمیون پرسید." آآآآه.... نه.... خب من.....
- سوهو اینجاست که درمورد کار ما توی چنلیوتویبش ویدئو بسازه.
کای بین حرفش پرید با هیجان گفت... سهون که نمیفهمید جریان چیه ابروهاشو بهم گره زد.- آهان راستی... سهون عزیزم ساعت ۱۱ یه قرار دوستی و ساعت ۴ یه قرار جدایی داری....
کای با لبخند بزرگی که روی لبش بود خطاب به سهون گفت و نگاه خنثی سهون رو تحویل گرفت.
به ساعت توی دستش نگاه کرد، تا نیم ساعت دیگه باید سر قراد میبود
* بهت گفته بودم روز قبل برنامه رو بهم بگو...
درحالی که بلند میشد با لحن عصبی به کای گفت.- بیبی انقدر عصبی نباش.... راستی سر راهت از گلفروشی سر خیابون دست گل رزقرمز رو تحویل بگیر ... اینم متن درخواست.
کاغذ رو به سمت سهون گرفت... جونمیون با نگاه کنجکاوش مکالمهی اونارو دنبال میکردسهون کاغذ رو بی حوصله گرفت و خواست به سمت در بره
" میشه منم همراهت بیام؟
با تعجب دوباره به سمت جونمیون برگشت....* برای چی؟
" قول میدم مزاحم کارت نشم. فقط برای دیدن روند کاره... برای ویدئو.
- اره اره حتما.... معلومه که باید بری....
کای از درخواست جونمیون حسابی استقبال کرد و اونو به سمت سهون هل داد.
سهون متعجب به کای نگاه کرد و فقط شکلکهای عجیب غریبی که کای درمیورد رو تحویل گرفت. جونمیون حسابی از اینکه قرار بود همراه سهون بره خوشحال بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/271453023-288-k152630.jpg)
DU LIEST GERADE
Relationship Agency
Fanfictionما کاری رو انجام میدیم که دیگران جرئتشو ندارن.... ❦︎کاپل: هونهو ❦︎ژانر:برشی از زندگی، رمنس ❦︎نویسنده: leucanthemum ❦︎روز های آپ: پنجشنبه و دوشنبه ❦︎لطفا به کاپل سوییتمون کلی عشق بدید... ❦︎وضعیت: اتمام فصل ۱ ۲۸/مهر/۱۴۰۰