+ چرا دوست پسرت داشت با این عجله میرفت؟مادر جونمیون در حالی که توی آشپز خونه مشغول درست کردن قهوه برای مهمونهای ناخوندش بود پرسید.
"مامان.... اون دوست پسرم نیست.
+چرااااااا؟؟؟؟
مادرش با ناراحتی پرسید..."منظورت چیه چرا؟؟؟؟ چون اون دوستمه.
+غلط کردی.
مادرش ضربه ای به سر پسرش زد+پسر به این خوشتیپی و جذابی... با اون نگاه نافذ .... از خدات هم باشه.
ناباورانه به مادرش زل زد.
₩ بیاید دیگه.... یه قهوه درست کردن انقدر وقت میبره؟
صدای اعتراض پدرش باعث شد لیوانهای قهوه رو توی سینی بزاره و به سمت سالن بره.... سینی رو روی میز گذاشت.
مادرش با لبخند خبیثی به سمت سهون که روی مبل ۳ نفره نشسته بود رفت و کنارش نشست.
+ میوناااا.... گفتی اسم دوست پسرت چیه؟
با این حرفش قهوهی توی گلوی سهون پرید... جونمیون و شتابزده به سمتش رفت و چند بار آروم پشت کمرش ضربه زد.
₩ پس دوست پسرته؟
پدرش با لحن جدی در حالی که یکی از پاهاشو روی اون یکی مینداخت و دستهاشو جلوی سینش بهم گره میزد گفت." بابا.... تو خواهشا اینکارو نکن.....
سهون به جونمیون زل زد.....
"حالت خوبه؟
فقط سرشو تکون داد.+ما خانواده ی روشنفکری هستیم.... لازم نیست چیزی رو ازمون پنهون کنید.
مادرش گفت و جونمیون نگاه کلافشو بهش انداخت" مامان.... گفتم که ما باهم اون رابطهها نداریم.
+نخیر.... من میگم دارید یعنی دارید.... پس تو چرا لخت بودی؟
چشماش از تعجب ۴ برابر درشت شده بود" چون حموم بودم..... کدوم آدمی با لباس میره حموم؟
+ اصلا چرا باید میرفتی حموم؟اونم وقتی که شب قبل اینجا بوده؟
دستشو به سمت سهون گرفت و ابروهاشو چندبار بالا و پایین کرد.
"خودت میدونی چقدر حرفات غیر منطقیه؟بابا... شما چرا چیزی نمیگید؟
پدرش شونههاشو بالا انداخت.پوفی از سر کلافگی کشید. به سهون نگاه کرد.... نگاه شوکش نشون میداد چقدر از جریاناتی که اینجا افتاده غافلگیر شده.
+ لازم نیست پای باباتو بکشی وسط.... من تیز تر از این حرفام.
"چیکار کنم تا حرفمو باور کنید؟
مادرش پوزخندی زد. جوری که انگار مهم نیست چیکار کنی عمرا اگه باورت کنم... به سمت سهون خم شد و چند بار عمیق بو کشید...
سهون خجالت زده شد... سریع پیراهنشو جلو کشید تا بو کنه... حس کرد شاید بوی بدی میداده و توجه مادر جونمیون بهش جلب شده.
ولی مادرش سریع بلند شد و به سمت پله ها رفت...
YOU ARE READING
Relationship Agency
Fanfictionما کاری رو انجام میدیم که دیگران جرئتشو ندارن.... ❦︎کاپل: هونهو ❦︎ژانر:برشی از زندگی، رمنس ❦︎نویسنده: leucanthemum ❦︎روز های آپ: پنجشنبه و دوشنبه ❦︎لطفا به کاپل سوییتمون کلی عشق بدید... ❦︎وضعیت: اتمام فصل ۱ ۲۸/مهر/۱۴۰۰