همراه جونمیون وارد خونه شد و کفشهاشو با روفرشیهایی که مقابلش گذاشت عوض کرد.
برخلاف انتظارش داخل خونه شیک یا خیلی تمیز نبود بلکه پر از جعبه های باز نشده یا نیمه باز شده بود.
* داری اثباب کشی میکنی؟
"اوه.... نه.. راستش تازه اومدم اینجا.... ببخشید اگه یکم شلوغه. هنوز وقت نکردم وسایلمو جابه جا کنم.
و سعی کرد چند تا از وسایلی که جلوی راه بود رو کنار بزنه."بیا بریم طبقهی بالا اونجا مرتب تره.
سهون سرشو تکون داد و پشت سرش پلهها رو بالا رفت.
جونمیون راست میگفت... طبقهی بالا عملا خیلی مرتب تر از پایین بود.بجز چندتا جعبهی نیمه باز کنار راهپله به چشمش میخورد خورد،کاناپهی کرم رنگی و میز شیشهای که مقابلش بود و قالیچهی گرد نارنجی رنگی با طرح های ریز وسط سالن کوچک بودن . میتونست ۴ تا در دیگه رو ببینه که احتمال اتاق خواب ها و سرویس بهداشتی بود."راحت باش.
جونمیون درحالی که کیفشو کنار کاناپه میگذاشت گفت."من میرم لباسهامو عوض کنم و نوشیدنی هارو بیارم.
سهون درحالی که روی کاناپه مینشست سرشو تکون داد....
بعد از چند دقیقه جونمیون با قوطی های نوشیدنی و کمی خوراکی که روی میز گذاشت کنارش نشست.
"تاداااااا.... توی لیوان میخوری یا.....سهون یکی از قوطی هارو باز کرد و از لبش کمی نوشید.
"آهان....
جونمیون قوطی خودش هم باز کرد و کمی لیوانی که مقابلش بود رو پر کرد."خونهی قشنگیه
از تعریف سهون لبخندی زد"ممنون... خیلی وقت بود که اینجارو خریده بودم ولی .....
نیشخندی زد و بقیهی نوشیدنشو خورد.*گفتی دانشگاه میری .... چه رشتهای میخونی؟
" گویندگیسهون درحالی که ابروشو بالا داد گفت
"جالبهجونمیون چیزی نگفت و بعد کمی اینبار خودش سوال سهون رو پرسید
" تو چی؟دانشگاه میری؟
* نه.... فرصتش پیش نیومد.جو بینشو زیاد جالب نبود... جونمیون بینهایت سوال داشت که از سهون بپرسه ولی نمیخواست سهون رو معذب کنه. بعد از چند دقیقه ی طاقت فرسا که به سکوت و نوشیدنی خوردن گذشت سهون گفت:
*میتونم برم دستشویی؟
"اوه..... البته... اولین درکنار راهپله.
بلند شد و به سمت دستشویی رفت... بعد از اینکه از دستشویی بیرون اومد یک لحظه تعادلشو به خاطر الکلی که خورده بود از دست داد و پاش به جعبههای کنار راه پله گیر کرد و باعث شد همگی باهم سقوط کنن.
"خدای من.... حالت خوبه؟
جونمیون با عجله به سمتش اومد و بازوشو گرفت.* متاسفم.... وسایلت.
KAMU SEDANG MEMBACA
Relationship Agency
Fiksi Penggemarما کاری رو انجام میدیم که دیگران جرئتشو ندارن.... ❦︎کاپل: هونهو ❦︎ژانر:برشی از زندگی، رمنس ❦︎نویسنده: leucanthemum ❦︎روز های آپ: پنجشنبه و دوشنبه ❦︎لطفا به کاپل سوییتمون کلی عشق بدید... ❦︎وضعیت: اتمام فصل ۱ ۲۸/مهر/۱۴۰۰