* نگفتی چرا یهو تصمیم گرفتی زیر زمین رو مرتب کنی؟
" خب....گفتم اگه یه جایی جدا از محل زندگیم برای ضبط ویدئو داشته باشم خیلی خوب میشه. مثل یه اتاق کار.
* ولی خونت چند تا اتاق خالی داره.
" درسته... ولی دیگه دوست ندارم جایی که زندگی میکنم هم کارهامو انجام بدم. یکم بهم استرس میده.
سهون سرشو تکون داد.....
" فیلم ببینیم؟
* تو امروز کلی کار کردی..... حتما خستهای. منم بهتره برم.
سهون گفت و بر خلاف میلش بلند شد تا با رفتنش امکان استراحت رو برای جونمیون بوجود بیاره ولی همون لحظه مچ دستش به نرمی توی دست جونمیون اسیر شد.
" واقعا میخوای بری؟ هنوز نیم ساعت هم نشده اومدی.
* تو باید استراحت کنی.
" نمیشه اینجا بمونی؟ فردا روز تعطیلته و منم لازم نیست برم دانشگاه. میتونیم کلی باهم خوش بگذرونییم .
چه پیشنهادی میتونست برای سهون از این بهتر باشه.ولی اون کوپن های خوابیدن تو خونهی جونمیون رو خیلی وقت پیش خرج کرده بود و به نظرش درست نبود که بخواد برای چندمین بار اونجا شبش رو صبح کنه.
* فردا میتونم بیام دنبالت تا هرجایی که میخوای باهم بریم.
لبهای جونمیون عملا با رد شدن درخواستش از سمت سهون آویزون شد ولی نمیخواست با اصرار های زیادی سهون رو مجبور به موندن بر خلاف خواستش کنه .با شل کردن انگشتهاش دور مچ دست سهون موافقت اجباریشو اعلام کرد.
سهون لبخندی زد. خم شد و گونهی جونمیون رو سریع و سبک بوسید. حتی خودش هم به خاطر کاری که کرده بود متعجب بود چه برسه به جونمیونی که با چشمای درشت و گیج بهش زل زده بود. پس با بیشترین سرعتی که از خودش سراغ داشت از خونه بیرون زد.
دستشو آروم بالا آورد و روی جایی که سهون بوسیده بود گذاشت و حواسش بود که اونقدر به آرومی لمس کنه که جای بوسهی سهون پاک نشه.
* خاک توسرت.... این چه کاری بود کردی؟ حالا چه جوری میخوای فردا باهاش چشم تو چشم شی؟
به محض خروجش از خونهی جونمیون در حالی که به خودش تشر میزد و از نقطهای به نقطه ی دیگه راه میرفت میگفت. یک لحظه توی جای خود متوقف شد.با لبخندی که روی لبش بود گفت.
* چقدر نرم بود...
سریع سرشو به طرفین تکون داد.... میلش به هر لحظه بیشتر نزدیک شدن به جونمیون هر روز بیشتر و بیشتر میشد و نمیدونست چیکار کنه.
روز بعد با اولین نگاهش و دیدن جونمیون توی پیراهن سفید رنگی که زیر کت لی اسپرتش پوشیده بود و موهاش که بر خلاف همیشه به سمت بالا حالت داده بود، تصمیم گرفت تا جایی که میتونه از نگاه گردن به جونمیون طفره بره در حالی که خودش هم میدونست غیر ممکنه.
STAI LEGGENDO
Relationship Agency
Fanfictionما کاری رو انجام میدیم که دیگران جرئتشو ندارن.... ❦︎کاپل: هونهو ❦︎ژانر:برشی از زندگی، رمنس ❦︎نویسنده: leucanthemum ❦︎روز های آپ: پنجشنبه و دوشنبه ❦︎لطفا به کاپل سوییتمون کلی عشق بدید... ❦︎وضعیت: اتمام فصل ۱ ۲۸/مهر/۱۴۰۰