(از دید جونگ کوک)
امکان نداره،چطوری ممکنه پسر سوپرمن و جذابم برادر اون عفریته باشه؟
بهش نگاه کردم و دیدم قدم هاشو به سمت خانم بیون برد و به ارومی روی زمین زانو زد و دست خانم بیونو بوسید،این حجم از جنتلمن بودن چطوری توی یه ادم جمع میشه اخه؟قلبم تحمل نداره فاعک همون جمله ای که نوجوونای امروزی میگن که قلبم پودر شد و به جاش اکلیل بالا اوردم،اره همون
وسط افکار زیبام بودم که متوجه شدم یکی داره بهم سیخونک میزنه
-انقدر بهش مثل گربه شرک نگاه نکن بدبخت ندیده،فعلا بیشتر داره مخ مامانمو میزنه جای تو،به نظرم برو با همون ته ری خوشگله کونشو بسوزون
+میبندی یا ببندمش؟
-از من گفتن بود
و زبونی دراورد خواستم با لگد بزنم تو پاش که نفس های یکیو کنار گوشم احساس کردم
-مثل اینکه هنوز از افتادن قبلی درس نگرفتی هوم؟ اگه این دفه افتادی دیگه گرفتنی درکار نیست یه جوری میوفتی که به قول خودت باید با کفگیر جمعت کنن
پوزخندی زد و پیک شامپاینشو برد بالا و به سلامتی جمع همه زدن بالا
حالا میمرد انقدر خجالتم نمیداد ولی چیزی از ارزشهای من کم نمیشه هنوز روی تصمیمی که گرفتم پافشاری میکنم
بعد از چند دقیقه دورهم جمع شده بودیم و از شانس شیری من ته ری نشست جفتم فکر کنم موقعی که داشتن شانس پخش میکردن من خواب بودم چیزی به من نرسیده:/
-پسرم،تا حالا توی شرکت پدرت ندیده بودمت،اگه فوضولی نباشه میتونم بپرسم مشغول به چه کاری هستی؟
رد نگاه خانم بیونو دنبال کردم و فهمیدم مخاطب حرفاش سوپرمنمه
-اختیار دارید خانم بیون،راستش من بخاطر علاقه زیادی که از بچگی به ورزش داشتم اول با افتتاح یک باشگاه ورزشی شروع کردم ولی الان چند شعبه رو اداره میکنم،درسته هیچ ارتباطی با شغل خانوادگیمون نداره ولی از بچگی دوست داشتم رو پای خودم وایسم..
-چقدر خوب پسرم خوشحالم که خودت راهتو انتخاب کردی،راستی لطفا دست بکهیونی ماهم بگیر با خودت ببر نهایت زورش اینه در بطری باز کنه اسم خودشم گذاشته آرنولد
-یا اومااا یه ذره ابروداری کن،خیلیم دلت بخواد،ریا نباشه ولی هر شب جان سینا و راک و جکی چان دایرکتمن و التماس رو التماس میکنن که یه فایتی باهاشون برم ولی در حد من نیستن منم هربار ردشون میکنم
سرسری نگاهی به افراد دور میز کردم و توی چشم همشون یه کم کص بگو خاصی بود!:|
اگه باشگاه داشته باشه یعنی خودشم ورزشکاره شتتت خدامیدونه اون زیر چه خبره
تو فکر بودم که یهو دیدم چیزای تیزی توی رونم فرو میرن نگاه به پام کردم دیدم ته ری داره ناخناشو رو پام میکشه یه نگاهی بهش انداختم و تو چشماش اگه امشب اغوات نکنم ،ته ری نیستم موج میزد بابا دهن سرویس من خودمقراره اغوا کنم نه اینکه اغواشم اونم از طرف تو
همچنان داشت به مالیدن رونم ادامه میداد وقتی دیدم دستش داره جاهایی میره که نباید بره دستشو پس زدم وبا معذرت خواهی سمت دستشویی رفتم کار خاصی نداشتم فقط میخواستم از اونجا دور بشم
بلاخره پیداش کردم یه ذره الکی وقت تلف کردم دستمو شستم و از اونجا خارج شدم گوشیمو دراوردم به بکهیون پیامی بدم که صدای تق تق کفش کسیو شنیدم رومو به سمت اون صدا دور دادم دیدم ته ری روبروم وایساده
میخواستم به راهم ادامه بدم و برگردم به جمع که دستم کشیده شد و محکم کوبونده شدم به دیوار منم گیج بودم نتونستم پسش بزنم ولی وقتی دیدم داره از حد خودش میگذره و لباشو به لبام نزدیک میکنه به خودم اومدم و محکم پسش زدم توی راه از یکی از گارسون ها پرسیدم که بالکن کجاست و وقتی بهم راهو نشون داد به سمت اونجا رفتم به نرده تکیه دادم و به اسمون نگاه کردم درسته که من بایم ولی نمیتونم اجازه بدم هرکسی بهم نزدیک شه و نسبت به دخترا یه وسواس خاص دارم شاید،شاید گی باشم ولی بخوام خودمو گول بزنم با دختر بازی..
-فکر نمیکردم پسش بزنی
با شنیدن صدایی از پشت سرم از جام پریدم با شک به شخصی که کنارم قرار گرفت نگاه کردم
+چی؟
-دیدم که سعی میکرد بهت نزدیک شه
وقتی فهمیدم منظورش خواهرشه سکوت کردم میترسیدم حرفی بزنم که باعث دلخوریش شه بلاخره خواهرش بود
-اون همیشه همینه،فرقی نداره کی باشه همرو دعوت میکنه به تختش
با تعجب نگاهش کردم،فکر کردم بخواد طرفداریشو کنه ولی این زیادی دور از تصور بود
-برام جالب بود،اولین نفری هستی که ردش کردی،اون حتی اگه گی ام باشی سعی میکنه اغوات کنه
از جیبش پاکت سیگاریو دراورد و با روشن کردن یکیش اونو به لبش نزدیک کرد
با خودم فکر کردم مگه ورزشکار نیست،پس چرا داره سیگار میکشه یعنی چی انقدر عصبی و ناراحتش کرده که بخواد این کارو کنه،شایدم از سر عادته..
-فکر نمیکنم اونقدر توی این زمان کم بهت نزدیک شده باشه احتمالا فقط بوسیده باشدت
+نهه،یعنی میخواست ولی نزاشتم،پسش زدم
-میکشی؟
+نه من سیگاری نیستم و محض رضای خدا هنوز دبیرستانیم سعی نکن از راه به درم کنی
با اخم ریزی نگاهش کردم
-بعد تو دبیرستان فقط سیگارکشیدن مشکل داره و با چشماش اشاره ای به تتوهای روی دستم کرد
-اینا مشکلی ندارن؟
پوزخندی زد و به سیگار کشیدنش ادامه داد
+اینارو همیشه تو مدرسه با چسب و لباس استین بلند میپوشم،و وقتی به یه چیزی علاقه داشته باشم بهش میرسم،هرچیزی که باشه و تتو چیزی بود که از بچگی دوست داشتم
و رومو برگردوندمو به باغ زیر پام نگاه کردم
-برگرد پیش دوست کوچولوت زیادی از حد وقت تلف کردی
قرار بود زود بری دستشویی و برگردی پیششون
سیگارشو زیر پاش له کرد و از بالکن خارج شد
نفسمو با شدت بیرون دادم هیچ چی اونجوری که انتظار داشتم نبود...—————————-
حرف خاصی نیست
فقط بچمودوست داشته باشین😅💞
YOU ARE READING
Sweet but psycho✨
Fanfiction[اون رو مخ ترین موجودیه که تو کل زندگیم دیدم ولی با همه این وجود چطوری میتونه انقد کیوت باشه] ولی کی میدونه همون موجود رو مخ الان داره چهره و اندام هات معلم لعنتیشو تصور میکنه؟ ----------- توی داستان یه کاپل کمدی و فان داریم و یه کاپل فوق هات و خفن ...