(بکهیون)
امروز توی مدرسه اتفاق خاصی نیوفتاد،کل روزم با جونگ کوک و مسخره بازیامون گذشت،از هم دیگه خداحافظی کردیم و راهمون جدا شد
-هی بیون،سوار شو
به سمت صدا برگشتم دیدم پارک چانیول کوفتی کنار ماشینش ایستاده
+به چه علتی باید سوار شم؟
-که جبران کنی
+بعد من کی حرفی از جبران کردن زده بودم؟شماهم کم انتقام نگرفتی همین که الان زندم جای شکرش باقیه
-نگو که از سرعت زیاد ماشین میترسی پسر کوچولو
+هه،کی گفته من بکهیونم،بکهیون تو زندگیش از هیچی نمیترسه
در ماشینشو باز کردم و نشستم مثل همیشه پیدا بود حرفی که زدم چخانی بیش نبود فقط نمیخواستم کم بیارم
بعد از مدت نه چندان طولانی رسیدیم به مرکز خرید مورد نظرش گویا
و خب همه چی توی اون دقایق در صلح و صفای کامل برقرار بود و سکوت حکم فرما بود
ماشینو توی پارکینگ اتوماتیک طبقاتی گذاشت و قبل از بالا رفتن ماشین پیاده شدیم
اشاره کرد که بریم اونجایی که مد نظرشه
توی مرکز خرید هم پله برقی بود هم اسانسور
از اونجایی که بنده فوبیای اسانسور دارم و همیشه فکر میکنم برم توش اسانسور دچار نقص فنی میشه و زارتی میوفته پایین و من مثل گوجه ی له شده ای دار فانی را وداع میگویم تصمیم گرفتم که با پله برقی برم توی راه از پارک پرسیده بودم کدوم طبقه باید بریم حدودی میدونستم کجاست هنوز دو قدم برنداشته بودم که توسط یک گولاخ از یقه گرفته شده و پرتاب شدم در اسانسور اوکی زهی خیال باطل!
از اونجایی که باید خودمو جلوی این اقای نسبتا محترم بدون ترس و شجاع نشون بدم رومو برگردوندم که منو نبینه و مشت خود را در دهانم فرو کرده و در انتظار مرگ و دیدن حوری پری بودم
منتظر صدای جیکجیک گنجشکان بودم که تپ تپی روی شونه ام احساس کردم حتما پدربزرگ خدا بیامرزمه میخواد ورودمو به بهشت تبریک بگه
به سمتش برگشتم
+درود بر بیون بزرگ
بعد از تعظیم کردن سرمو کم کم اوردم بالا
+ای جان پدربزرگ بهشت ساخته بهتا قدت بلند تر شده
به صورتش نگاه کردم
وات د فاک این که همون پارکه
خب ریدم،حتما الان تو ذهنش داره میگه این چه اسکلیه برداشتم با خودم اوردم
صورتش از همیشه پوکر تر شده بود
-اگه خوش و بش کردن با پدربزرگت تموم شده بریم بیرون
و از اسانسور بیرون رفت
پشت سرش حرکت کردم و مدام بخاطر ضایع بازیم تو اسانسور به خودم فحش میدادم
بهش نگاه کردم که وارد جایی شد بالارو نگاه کردم
Music Paradise
مثل اینکه یه فروشگاه ابزار الات موسیقیه
واردش شدم و با شوق به اطرافم نگاه کردم همه چی خیلی کلاسیک و شیک بود دقیقا استایل خودم
از بچگی چیزای نوستالژیو خیلی دوست داشتم اهنگ های قدیمی،اکسسوری های قدیمی و و و.یه نگاه به جایی که پارک ایستاده بود انداختم دیدم صاحب فروشگاه یه جعبه بزرگ رو اورد و روی میز قرارش داد
البته بماند که با چی دقت و مراقبت کردنی.!
کنجکاو شدم که چی توی اون جعبس
پارکم به همون دقت در باکس رو باز کرد و از توش یه گیتار خوشگل خیلی خیلی خوشگل دراورد
توی عمرم گیتاری به این ظرافت ندیده بودم خیلی خاص بود
از صحبت هاشون فهمیدم که گیتار دست سازه و دست سازه یک فرد فوق حرفه ای و معروفه و مثل این که فقط یکی ازش وجود داره
یه لحظه تو فکر فرو رفتم که نکنه بخواد همچین چیزیو من بخرم براش
ولی خودم جواب خودمو با جمله(وقتی دست سازه یعنی از قبل سفارش داده و پولشم حساب کرده)
دادم و خب یه جورایی خودمو قانع کردم
داشتم از فروشگاه میزدم بیرون که صدام کرد
-هی بیون،کجا؟
+میخوام مغازه های دیگرو ببینم
-لطقا قبل رفتن کارت بکشین
خدا خدا میکردم که منظورش حساب کردن اون کالای با ارزش نباشه
و وقتی با دستش بهش اشاره کرد قلبم ایستاد به معنای واقعی
وقتی دیدم منتظر ایستاده اروم اروم دستمو سمت جیبم بردم و کارتمو با دست لرزون بهش دادم
با چشم خود دیدم که جانم میرود..
مبلغ نجومی اون گیتار فاکی مثل چکش تو سرم زده میشد
الان کارتم همچون کویری است که سالی یک بار افتاب پرستی رد میشود و سرتاسر بیابان را خار و خاشاک در بر گرفته استباکسگیتارو تو دستش گرفتو زد بیرون
-چیشده بیون؟ انگار ناوگان دریاییت غرق شده
پوکر نگاش کردمو وسط پاساژ داد زدم
+بیون بزرگگگگ بیا منو با خودت بببررررروصدای ریز ریز خندشو از پشت سرم میشنیدم
+یااا پارکچانیول لعنتی،تو میتونستی با پول این گیتار فاکی کل تجهیزات موسیقیو تکمیل کنی یه استودیو هم بزاری روش-خودت گفتی جبران میکنی،اون گیتاراییم که شکستی دست ساز بودن
توهم اونقدر بدبخت بیچاره نیستی،اقای بیون نمیزاره کارت پسرش خالی بمونه
+من اونقدراهم ول نیستم بابت همچین خرجی باید جواب پس بدم و محض رضای خدا من یه دبیرستانیم،این درسته که از یه دانش اموز انقدر پول بگیری و کارتشو خالی کنی؟شونه ای بالا انداخت و به راهش ادامه داد
سوار ماشین شدیمو دوباره ادرس خونمونو توی جی پی اس وارد کردم
یهو وسط راه ایستاد
-هی بیون،برو بیرون یه قهوه بگیر برام
+به حساب خودت دیگه؟
-نه به حساب دانش اموز عزیزم
+یااا کارتمو خالی کردی هیچ،پول نقدمم میخوای بگیری ازم؟
-یعنی نمیخوای معلم عزیزتو یه قهوه مهمون کنی؟
+باشه میرم،ولی قول نمیدم بعد قهوه زنده بمونی،ممکنه خیلییی یهویی مرگ موشی یا قرص برنجی ریخته شه درونش
+منتظر اخرین قهوه زندگیت باش
کارتشو سمتم گرفت
+واییی جناب پارک نمیدونستم انقد جون عزیزی:|
-برو،انقد حرف نزن بچه
پیاده شدمو سریع یه اسپرسو و یه کیک شکلاتی برای خودم سفارش دادم و منتظر موندم تا تحویل بگیرمش
دلو دماغ اذیت کردنشو نداشتم و صد در صد اون دور و ورا مرگ موش پیدا نمیشد:/
توی سکوت از کیک شکلاتیم لذت بردم و اونم قهوشو کوفت کردبعد از دقایق عذاب اوری رسیدیم به ورودی خونمون
-هی بیون،دیگه کاری به کارت ندارم،به خوبی جبرانش کردی
میخواستم بدون خداحافظی برم که دوباره صدام زد
-راستی،برای جلسه بعد تکلیفتو فراموش نکن
+تو که تکلیفی ندادی؟
-گوشیتو چک کن،و حتما برای جلسه بعد با امادگی کامل حضوری بزن
و بعدش گازشو گرفت و رفت
گوشیمو از تو جیبم دراوردم و دیدم نوتیفیکشن نیوگروپ روی صفحه گوشیم اومد
خودم کم مشق داشتم موسیقیم اضاف شد
معلم قبلیم کجایییییییی...
—————————
ESTÁS LEYENDO
Sweet but psycho✨
Fanfic[اون رو مخ ترین موجودیه که تو کل زندگیم دیدم ولی با همه این وجود چطوری میتونه انقد کیوت باشه] ولی کی میدونه همون موجود رو مخ الان داره چهره و اندام هات معلم لعنتیشو تصور میکنه؟ ----------- توی داستان یه کاپل کمدی و فان داریم و یه کاپل فوق هات و خفن ...