-کدومشون کسی ان که بهت کمک کردن؟
بک کمی اطرافش رو براندازه کرد و تو تک تک قسمت های معبد دنبال راهبی که میشناخت گشت. اما هیچ اثری ازش نبود.
-همینجا بمون تا برگردم.
چان بی صدا رو سکو نشست و منتظر بک موند.لبش رو تو دهنش کشید و با لرزش گوشیش، کلافه از جیبش بیرون کشید.
" -اگه تا دو روز دیگه بر نگردی خودم میام دنبالت "
بازدمش رو عصبی بیرون فرستاد و گوشی رو تو جیبش برگردوند.
سرشو بالا برد و به اومدن بک نگاه کرد.به قد و گام های کوتاهش، صورت کوچیکی که مطمئن بود لبخند رو فراموش کرده و چشماش محکوم به حبس کردن غمش شدن.
آه بلندی کشید و با رسیدنش لبخند کمرنگی زد.
-پیداش کردی؟
-میگن چند روزیه بیمار شده، معلوم نیست کی خوب میشه.چان دستی به صورتش کشید و به ناچار بلند شد.
-پس باید چیکار کنیم؟
بک شونه هاشو بالا انداخت و به نوار زردی که دور اتاق مورد نظرش کشیده شده بود خیره شد.
-جز اون اتاق و راهبی که میشنایم دیگه هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسه.
چان بزاقش رو بلید و نگاهی به اتاق محافظت شده انداخت.-شب ها اینجا کی میمونه؟
-چند تا از راهبه ها و نگهبان معبد.
چان با فکری که به ذهنش رسید زبونشو لا به لای دندوناش برد و دست به کمر ایستاد.
-تا حالا دزدکی وارد جایی شدی؟
بک چونه اشو کج کرد با چشمای ریز و شیطونش لب زد:
-کار هر شبمه-چطوره امشب با همدیگه انجامش بدیم؟
با سرش به اتاق ممنوعه اشاره کرد و بکهیون ریز خندید.
-موافقم، اینطوری هیجانش هم بیشتره.
چان آروم خندید.
-خب دیگه بهتره بریم.
بکهیون سری تکون داد و به همراهش از معبد خارج شد.تو ماشین نشستن و بکهیون اول شروع به سوال پرسیدن کرد:
-تا شب کجا باشیم؟
چان ماشین رو راه انداخت و با کمی فکر لب زد:
-یه مزرعه آفتابگردون بود که من تعقیبت کردم.
-خب؟
-بریم همونجا...خیلی قشنگ بود.
بک بی مخالفت هومی گفت و نگاهشو به بیرون داد.__________________
-کیونگسو
نگاه ناخواناشو به چشمای پر تلاطم جونگین داد.
-هوم؟
-وسایلتو جمع کن میبرمت یه جای دیگه.
کیونگ بی حالت نگاهش کرد و سرش رو تکون داد.
حتی اگه مخالفت هم میکرد جونگین باز هم به کارش ادامه میداد پس بدون اعتراض سراغ وسایل مورد نیازش رفت.جونگین در کلبه رو بست و کنارش نشست.
-بابت شرایط سختی که برات ساختم متاسفم.
کیونگ بی صدا یه بقچه جدید از لباساش بست.
-سو
-هوم؟
-تا آخرش باهام میمونی مگه نه؟
پسر مکث کوتاهی کرد و نگاه سردش رو به چشمای مضطرب مرد داد.-تا زمانی که خودت باشی میمونم اگه لحظه ای به بودنت شک کنم بدون تردید خودمو از جلوی چشمات گم میکنم.
جونگین لبخند کمرنگی زد و دستی به شونه پسر کشد.
-زودتر آماده شو.
-همسرت منتظره، اگه نری برات دردسر میشه منم با گیدانگ از اینجا میرم.
اخمهای جونگین تو هم رفت.
VOUS LISEZ
" The Two Sides Of Me "[Complete]
Roman d'amourکامل شده. •¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: علمی تخیلی| رمنس | درام •¬خلاصه: چکاوک یه پرنده مثل گنجشکه با این تفاوت که زیباتر میخونه و تو بیابون و کوهستان زندگی میکنه...چکاوک عاشق راه رفتنه با اینکه پرنده اس ولی راه رفتنو به پرواز ترجیح میده اما یه ج...