سلام بچه ها
دیروز من کنکور داشتم و بالاخره تموم شد
ولی چیزی که میخوام تعریف کنم این نیست
پنجشنبه چهلم خاله ام بود و ما هم شب قبلش خونه خالم بودیم هم مامانم از صبح پنجشنبه رفت خونه خالم ولی من دیگه پنجشنبه نرفتم شب قبلش ساعت ۵ صبح خوابم برد و صبح ساعت ۸ بیدار شدم که تست بزنم
از ساعت ۸ تا ۳ داشتم درس میخوندم و تست میزدم و تحلیل میکردم ساعت ۳ گفتم یک ساعت استراحت کنم و بخوابم ولی بابام و برادرم اینقدر سروصدا کردن که نخوابیدم و بلند شدم دوباره تست زدم تا ۶ و نیم که دیگه بابام گفت بریم سرخاک خالم
تو راه تقریبا یه ربع مونده برسیم یهو اینقدر استرس بهم فشار اورد که شروع کردم گریه کردن
بابام بهم نگاه کرد گفت ریحان!؟پس چت شد؟تو که اینطوری نبودی!آروم باش چیزی نیست که....
کلی شوخی کرد و حرف زد واسم ولی من درحالی که میخندیدم اشک هام بند نمی امدن!🤦🏻♀️
دیگه تا رسیدیم سرخاک و فاتحه خوندیم مامانم گفت من میخوام برم خونه شام رو آماده کنم دیگه من و نوه ی خالم و عروس همین خالم که فوت کرده باهاش رفتیم که کمکش کنیم تا بقیه میرسن
حالا شما همه ی این داستان هارو با این قضیه در نظر بگیرید که من پریود هم هستم
دیگه تا ساعت ۱۲ و نیم که با بدبختی بابام و راضی کردیم برگردیم خونه ما خونه خالم بودیم
دیگه ساعت ۱ ونیم ما تازه رسیده بودیم خونه و کم کم تا دیگه آماده ی خواب شدیم ولی خوابم نمیبرد
تا ساعت ۴ ونیم بیدار بودم بعد هم ساعت ۶ بیدار شدم که برم کنکور بدم
ساعت هفت من تو حیاط حوزه بودم و گفتن تا ۷ و ربع در هارو باز نمیکنن برادرم هم گفت خب بریم یکم دور بزنیم هوا گرمه نمون تو حیاط دیگه تا ۷ و ربع حرف زدیم و دور دور کردیم و رفتم تو حوزه ی امتحانی دیدم دارن میگن به صف بشید
منم شدم نفر اول صف دوم😐🤦🏻♀️ دیگه تاایستادیم شروع کردن که استرس نداشته باشید و از این حرفها
منم تو استرس داشتم دست شنا میزدم و هی میچرخیدم پشت سرم رو نگاه میکردم ببینم چه خبره که یهو یه نفر رو دیدم که تو این ۶ سال یکبار فقط از دور اتفاقی دیدمش اون هم شک دارم خودش بوده باشه
و اون کسی نبود جززززززززززز..................
مهساااااااااا😐
اره دیگه حالا فکر کنید دیگه غیر از استرس عصبی هم بودم و اصلا فکرم یه جا متمرکز نبود اصلا یه وضعی
دیگه من رفتم سالنی که باید میرفتم بشینم وصندلیم دقیقا رو به رو در بود
گفتم خب ما فامیل هامون دقیقا اون اول الفباست من اخر عمرا تو این سالن باشه چون چهارتا سالن دیگه هم بودن
ولی دقیقا تو سالنی که من بودم بود و مزخرف ترین قسمتش اینجا نیست هنوز
مزخرف تر اینکه صندلی کنارم نشست😐🤦🏻♀️
واقعا نمیدونم زندگی از چند طرف دیروز میخواست به فنا بده اعصاب و روانمو ولی کارشو خیلی خوب انجام داد
دیگه هیچکدوم حرف نزدیم باهم یا آشنایی بدیم و بخوایم محل بدیم و نشستیم تا ازمون شروع شد و اینا
وقتی بهمون اجازه دادن که برگه ها رو بدیم و بریم هم زندگی گفت بچ هنوز تموم نشده😒😒😒
من که بلند شدم دیدم مهسا هم بلند شد که دیگه من قاط زدم تا برگه رو دادم با آخرین سرعت پله هارو امدم پایین و رفتم گوشه ی حیاط یه ابی به صورتم زدم و چندتا نفس عمیق کشیدم و برگشتم دیدم امده بیرون و داره میره کیف و وسایلش رو بگیره بره
راستی لحظه ی آخر که سر جلسه بودیم و هنوز بلند نشده بودیم یه لحظه چشم تو چشم شدیم ولی هردوتامون بی تفاوت رو برگردوندیم
دیگه اون که رفت منم رفتم با خانواده ام تماس گرفتم بیان دنبالم چون هوا بشدت گرم بود
دیگه تا پدرم امد و برگشتم خونه ساعت حدودا ۱۲ بود دیگه نشستیم صبحونه خوردیم و بعدش ساعت ۲ تقریبا خوابیدم تا ۳ ونیم واسه ناهار بیدار شدم و دوباره ساعت ۵ و نیم خوابیدم و ساعت ۷ و نیم با صدای دایی بابام که امده بود خونمون بیدار شدم و هنوز خسته بودم
بعد هی یکی زنگ میزد یا پیام میداد که چی شد و چیکار کردی و اینا
خدایی سخت بود
تخصصی که خیلی سخت بود عمومی ها فقط ادبیات یه جوری سخت بود که من شاید فقط ۵ تا جواب دادم ازش
دیگه اینکه تا سه ونیم صبح داشتم ظرف میشستم
باهمه ی خستگی و احساس خوابالودگی که داشتم
تا ۴ و نیم بیدار بودم و امروز هم ۱۰ و ربع از خواب پریدم دیگه گفتم بیام اینجا حرف بزنم
اره دیگه این دو سه روز هم اینطوری گذشت
پر از استرس
از استرس حتی پریودیم هم قطع شده بود با اینکه فقط دوروز بود که پریود شده بودم
از پنجشنبه تا جمعه شب من خونریزی نداشتم😂😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
الان دوباره برگشت
الان هم ساعت ۱۱ و نیم شده منم خوابم میاد دوباره برمیگردم بخوابم🤦🏻♀️😅😅😅
کامنت هاتونو میخونم و جواب میدم
مرسی که به حرف هام توجه نشون دادید و وقت گذاشتید و خوندید
تا بعد💙💙💙💙💙💙💙🤪💙🤪
ВЫ ЧИТАЕТЕ
rainbow talk
Разноеحرفهای رنگین کمونی هر حرفی که اینجا زده میشه رنگیه گاهی وقت ها آبی قرمز نارنجی بنفش سبز یا حتی سیاه یا خاکستری😉🤷🏻♀️ پس همراه این رنگی رنگی باشید😉🌹