💣💣💣💣سیاه💣💣💣💣

66 12 14
                                    

پر شدم از حس تلخ و تاریکی
انگار یکی قلبمو گرفته تو دستش و داره فشارش میده
مغزم به سرعت داره کلمات رو میچینه و چشمهام هی پر از اشک میشن و بدون سقوط محو میشن
پر شدم از حال بد
حس پوچی و خستگی عمیق روحی
انگار دارم هر ثانیه جون میدم
حال و روزم چندروزه سیاه شده
نمیتونم مغزمو خاموش کنم
انگار پوچ شدم
همه این پر شدن ها بیشتر حس تهی بودن بهم میده
دارم دست و پا میزنم که تموم نشم
دوست دارم گریه کنم
جیغ بزنم
دوست دارم درد هامو فریاد بکشم
اما انگار دست انداخته توی گلوم و جلوی هر حرکتمو هرکاری رو میگیره
انگار دارم هر ثانیه کم میشم از خودم
بیا بگو میگذره
بیا بگو همه چی درست میشه
بیا بگو قبل از اینکه تموم بشم این درد تموم میشه
بیا بگو قبل از اینکه من دیگه نباشم تموم میشه این داستان
بیا بهم بگو ....

rainbow talk Donde viven las historias. Descúbrelo ahora