😑😑😑

25 5 2
                                    

سلام بچه ها
این چندروز خیلی افتضاح بود
یعنی ببین یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی
آقا من چهارشنبه صبح به پدرم گفتم چاه دستشویی زده بالا گفت به مادرت بگو وقتی امد از بازار
آقا بگو هم من هم پدرم یادمون بره!
تا غروب که بابام به مامانم گفت و مامانم گفت محلول لوله باز کن نداره و بیخیال شدیم و رفتیم بیرون و برگشتیم خونه برادرم گفت میخواد بره حموم یهو رفت حموم دید از چاه حموم زده بالا
زنگ زد به اینایی که دستگاه دارن چاه باز میکنن
امد طرف هرکاری کرد باز نشد دیگه گفت هوا میزنه
آقا هوا زد همه ی چاه های خونه زدن بالا
از اشپزخونه گرفته تا اتاق دوش اتاق پدر و مادرم
در کل اگه بخوام بگم کل خونه به معنای واقعی و تحت اللفظی کلمه به گا رفت😑
وسط کار هم برق قطع شد و ظرف گفت صبح میاد
حالا فکر کنید اتاق مادر و پدرم اصلا نمیشد واردش شد از بو چه برسه کسی بخواد بخوابه
دیگه من و برادرم رفتیم بالا خوابیدیم مادر و پدرم تو پذیرایی
داستان اینه که ما خونمون یه جورایی دو قسمتی به حساب میاد
یه سمت آشپزخونه و سرویس بهداشتی و اتاق پدر و مادرمه که اینا فقط سیستم آب و فاضلاب از زیرشون رد میشه
سمت چپ خونه اول پذیرایی بعد ناهار خوری و بعد اتاق برادرم و آخر هم اتاق من
بین این دو سمت هم یه راه روی بزرگه که حال به حساب میاد و از سمت چپ به ناهار خوری از راست به آشپزخونه و مستقیم هم اتاق ها
دیگه آقا صبح امدن چاه رو فنر زدن و درست شد ولی خونه رو گند برداشته بود دیگه
برادرم دو نفر رو اورد قسمت آشپزخونه و سرویس بهداشتی و راه رو که همون حال میشه رو تمیز کردن و قالی ها رو بردن قالی شویی
یکی قرار بود بیاد اتاق مامان و بابام رو تمیز کنه که انگار نمیاد و فکر کنم فردا خودمون تمیزش کنیم
تازه اونا که رفتن یه دور دیگه من حموم و دست شویی رو شستم بعد از من هم پدرم و برادرم باز آشپزخونه و سرویس بهداشتی رو شستن
یعنی یه وضع افتضاحی بود تو این دو روز
حالا با همه ی این احوال من و مامانم پریودیم😑😑😑
وای تازه یادم آمد
بود گفتم دونفر امدن آشپزخونه و سرویس بهداشتی رو شستن آقا اینا زدن در لباسشویی رو شکوندن 😑
هیچی دیگه حالا تعمیرکار زنگ زدیم دیگه تا بیاد و ببینه چی میشه تا اون موقع لباسشویی نداریم 😒😑
شنبه افتتاحیه آموزشگاه جدید جاییه که میرم کلاس و نمیدونم میریم یا نه
حالا من سه شنبه رفته بودم کمک بچه ها آموزشگاه رو مرتب کنیم بعد اونجا اینقدر حالم بد شده بود که بزور سرپا بودم ولی از بس رودربایستی داشتم هیچی نگفتم بعد امدم خونه با اینکه داشتم از گشنگی میمردم ولی از یه طرف هم از سردرد و حالت تهوع هیچی نمیتونستم بخورم پس فقط چایی خوردم و قرص خوردم و خوابیدم
ساعت ۹ خوابیدم تا ۱۱،بیدار شدم یه چیز خوردم دوباره گرفتم خوابیدم
احساس میکردم از درد و حالت تهوع نمیتونم نفس بکشم
کلا روز های اول پریودی من با غذا به مشکل میخورم
که خیلی بده
چون بیشتر باعث میشه بهم بریزم🤦🏻‍♀️
چرا یهو کلا بحث رو عوض کردم؟نمیدونم
فقط خواستم بگم اوضاعم خیلی خیط بود این مدت ولی یادم باشه تو یکی دوروز آینده درمورد اون کراشه بود که گفتم!اگه یادتونه!تعریف کنم
تا بعد💙

rainbow talk Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora