"سرورم! لطفا بیدار شین!
دارید کابوس میبینید!"با تکان های شدیدی که به تنش وارد شد، هراسان چشمهایش را از هم گشود و به جسم دختر محافظ خیره شد که به سختی در زیر شعله ی کم جان شمع قابل رویت بود.
نفسهای عمیق و کشداری میکشید و سعی کرد با نوشیدن جرعه ای از آب داخل پیاله ای که در دستان جیوو بود، خود را آرام کند.
به کمک جیوو آرام به بالشت کوچکی تکیه داد و دستمالی مرطوب و خنک، داغ عرق را از صورت تبدارش کنار زد.
زبانش برای گفتن چیزی در دهانش نمیچرخید، انگار که از بدو تولد مادر زاد لال بوده باشد.
صحنه های خوابی که دیده بود همچنان در جلوی چشمانش به نمایش در میآمدند.با صدای هین ترسیده و کشدار جیوو، حواسش را به او داد.
دختر محافظی در حالیکه گل سرخ را از دستانش بیرون میکشید نگاهی به دستان زخمی اش داد که خونش تشک کوچک سفید رنگ را رنگین کرده بود!
دختر تند تند، خون را از روی دستش پاک کرد و پانسمانی بر روی زخمش بست.
اما نگاه بکهیون، مثل کسی که جادو شده باشد بر روی گل سرخی بود که عطرش اتاق کوچک را در خود غرق کرده بود.
همان گل سرخی که در خواب دید.
ناگهان لبهای خشکیده اش به لبخندی آرام کش آمدند.
بی توجه به غرغر های محافظش پرسید
"ماه کی کامل میشه؟"
جیوو نگاهی به روشنایی نیمه روشن آسمان سپیده زده انداخت و جواب داد
"امشب سرورم!"
"میخوام برای چانیول نامه بنویسم.برو برام کاغذ و خودکار بیار! زودباش!"
با دیدن حالت متعجب دختر، با کف دست ضربه آرامی به پیشانی اش زد.
"منظورم کاغذ و قلمه! زودباش جیوو.
خیلی مهمه!"جیوو فورا از جای خود بلند شد و لحظه ای بعد بکهیون، با کمی تلاش و خرابکاری شروع به نوشتن نامه ای کرد.
"این رو هر طور شده امروز برسون به دست چانیول!"
"چشم سرورم."
پلکهایش را برهم فشرد و آرزو کرد چانیول بتواند، خودش را به اینجا برساند.
بکهیون احتمال میداد گل سرخی که با خود از سرزمین رویایش آورده، همان گل سرخی باشد که به دنبالش بودند.
و برای تایید افکارش به حضور چانیول نیاز داشت.
و البته او از اجرای این طلسم میترسید و بودن او باعث میشد تا با تشویش کمتری دست به اجرای طلسم بزند.خوشبختانه جیوو نامه را به محافظ متیو رساند و همراه چانیول و محافظ بازگشتند.
***
YOU ARE READING
🔥به رنگ جهنم!🔥
Fanfictionکاپل:چانبک( اصلی)، کایسو، هونهان ژانر:ترسناک، مرموز، تخیلی، سوپرنچرال، سوپر پاور خلاصه داستان:تیم شش نفره برای کشف تاریخ، ماجراجویی را آغاز میکنند غافل از اینکه این یک گشت و گذار عادی نیست و گرفتار طلسم و نفرین هایی میشوند که میتواند مسیر زندگی ه...