(گرگ سیاه با اژدهای ارجمند دیدار می کند/قسمت دوم)
{شین مو با بی رحمی به خواهر زاده کوچکش خیره شد:" باید از همون اول میذاشتم بمیری"
چشمان سرخ پسر کوچکتر در سیاهی مطلق می درخشید و مثل یک حیوان وحشی به شین مو خیره شده بود.
"شاهزاده شین لان، به دلیل سوء قصد به جان ولیعهد، به اعدام محکوم می شود!"}
لیویانگ با داد از خواب بیدار میشه. صورتش خیس از عرق بود و دندان هایش از خشم بهم ساییده می شدند و اون دو گوی سرخ رنگ در آن تاریکی شب بیشتر خودشون رو نشون می دادند.
اونها نتونسته بودن قبل از غروب افتاب به شهر شانگ شیان برسن، پس تو یک غار پناه گرفتند تا صبح دوباره به راهشون ادامه بدهند.
تای و لیویانگ در قسمت دهانه غار خوابیده بودند، پس صدای لیویانگ در غار اکو شد و همه رو بیدار کرد!
تای که کنار لیویانگ خوابیده بود، دستشو تکون داد:" لیوشیفو کابوس دیده، نگران نباشید اون خوبه، الان بخوابید، صبح راه درازی در پیش داریم"اون چهار شاگرد اونقدر خسته بودند که بعد تموم شدن حرف تای خوابیدند؛ حتی وانگ لی و هوآ شوآنگ هم فوری به خواب رفتند!
تای دستشو روی شونه لیویانگ گذاشت:" خوبی؟"
صورت لیویانگ به طرفش برگشت؛ چشم های سرخش و مردمک هلالی شکلش تای رو مورد هدف قرار داده بودند. گوش ها دندون های نیش بالا و پایینش کشیده تر شده بودند.
تای ترسیده بود... آره! اون واقعا ترسیده بود!
خوی وحشی لیویانگ بیدار شده بود و از اونجایی که تایجیا یک شیطان بود، حس کینه جویی و انتقامشو روی او خالی می کرد. کینه جویی و انتقام از شیاطینی که سالها پیش مهم ترین فرد زندگیش رو ازش گرفته بودند.
ایستاد و قدمی به عقب گذاشت که لیویانگ مثل یک شکارچی به طرفش حمله ور شد.
تای سریع می دوید ولی لیویانگ هم در سرعت دست کمی از او نداشت.
بعد از کلی دویدن، تای تسلیم شد و ایستاد با این حال جرعت نداشت به پشت سرش نگاه کنه.
لیو یانگ به قصد دریدن گوشت تای و کشتنش به دنبالش می دوید.
" چانگ_تای_جیا!"
روی کلماتش تاکید داشت و صدای آرومش که آرامش قبل از طوفان بود لرزه به جان تای می انداخت.
" فکر کردی اونقدر احمقم که نفهمیدم مامور کشتن من از طرف اون شین مو ی حرومزاده ای!؟"
تای رسما خفه شده بود، همه ی حرفای لیویانگ حقیقت محض بود!
لیویانگ رو به روی تای ایستاد.
دو هیولا، یکی شیطان و دیگری نیمه شیطان، یکی شکار و دیگری شکارچی، یکی ترسیده و دیگری عامل ترس.
ESTÁS LEYENDO
The Founder Of The End Times
Misterio / Suspensoمرز بین عشق و نفرت چقدره؟ یک متر؟ یک کیلومتر؟ چطور میشه که به کسی که عاشقانه دوستت داره پشت کنی و باشمشیر سینشو بشکافی؟ وانگ لی، وارث امپراتوری دنیای تهذیبگری، عاشق بدترین شیطان روی زمین میشه؛ کسی که حتی شیاطینم طردش کردن. لیو یانگ، امید اژدهایان و...