باشنیدن صدای بازشدن در ورودی زانوهاشو تو
شکمش جمع کرد و بدنش رو به دیوار پشت
سرش نزدیک ترکرد،اگر میتونست بااون دیوار
یکی میشد یاحتی به داخلش میرفت تا اون مرد
همیشه عصبی وترسناک رو نبینه.
قلبش از ترس محکم تو سینش میتپید،اگر اون
مرد با موهای بلند که حتی اسمش رو هنوز
نمیدونست، بازهم بخواد به خاطراونجاموندنش
دعواش کنه یا کتکش بزنه باید چکار میکرد؟
تمام بدنش از شدت ترس منقبض شده بود و
به دیوارسرد پشتش چسبیده بود،عرق سرد
روی کمرش روحس میکرد.
جه بوم واقعا خسته بود و میخواست دوشی
بگیره،پیراهنش که بوی خون وعرق میداد،رو
همون ابتدا از تنش خارج کرد و به گوشه ای از
خونه پرت کرد.بیشتر اوقاتی که ازبیرون به خونه برمیگشت،بوی خون میداد،خصوصا شب
ها که موقع شکارش بود.
کمربندشلوارش روهم بازکرد وشلوارش روپایین
کشید که همون پسرک رو دوباره گوشه ی دیوار
دید که توخودش جمع شده،باچشمای گردناشی
از تعجب و بعد اخم ناشی از عصبانیتش بهش
نگاه کرد.
درهمون حال شلوارش که تازانوش پایین رفته
بود رو،روکمی بالاتر کشیداما زیپش رو نبست و
حتی تلاشی نکرد که کاملا اون رو بالا بکشه.به
هر حال براش مهم نبود که اون بچه خرگوش
بدن لختش رو ببینه یانه.
جه بوم:مگه نگفتم برو؟
جین یونگ باصدایی که لرزشش به وضوح حس
میشد،گفت:ببخشید....ممم..من جایی رو ندارم
که برم.اگه برم خونه هم....
جه بوم باصدای بلندی اعلام کرد:به من ربطی
نداره اگه بری خونه تنبیه میشی یا اون بابای
وحشیت چن نفرو میفرسته بکشنت،گفته بودم
از خونم گم شو بیرون.من حوصله ی بچه داری
ندارم.
ناگهان جین یونگ به طرفش رفت و مقابلش
زانو زد:لل...لطفا بزار چند روز اینجا بمونم......
مطمئنم اون داره دنبالم میگرده و اگه برم بیرون
اگه...حتی اگه به خونه نرم هم حتما پیدام میکنه،من...من میتونم اینجا رو تمیز کنم،آشپزی کنم...هر...هرکاری بگی انجام میدم....بزار فقط چندروز دیگه اینجا بمونم.
جه بوم درک نمیکرد چرایک بچه باید اینقدر از
اینکه پدرش پیداش بکنه،بترسه.ولی جوریکه
اون بچه درحالیکه اشک میریخت مقابلش زانو
زده و ازش میخواست پیشش بمونه،طوری که
گریه میکرد،باعث میشد جه بوم حرف هاش رو
باور کنه.ولی اون پدر چقدر ترسناک بوده که این پسرداشت به کسی که اون رو چند روز
زندانی کرده و هرلحظه ممکنه بکشتش،از پدرش
پناه میبرد؟
جه بوم:ببینم خرگوش،تونمیترسی منم بکشمت
درست مثل همونایی که ازشون فرار میکنی؟
جین یونگ بدون اینکه بهش نگاه کنه درحالیکه
به سیکس پک های برهنه و راز زخم جه بوم
نگاه میکرد،گفت:نم....نمیکشی.
البته که اون لحظه اونقدر ترسیده بود که ذهنش انالیز نمیکرد به بدن برهنه مرد مقابلش خیره شده.
جه بوم ابروهاشو بالا انداخت،به هرحال اون
راست میگفت وجه بوم به دلایلی که خودش هم نمیدونست،نمیخواست پسرخرگوشی رو
بکشه.
نفس عمیقی کشید و به صورت خیس از اشک
و رنگ پریده جین یونگ نگاه کرد.
جه بوم:آشپزی بلدی؟
جین یونگ به سرعت سرش رو تکون داد.
جه بوم:تا حموم میکنم یه شام آماده کن.
گفت وشلواری که زیبپش باز وکمی پایین اومده
بود رو کاملا از پاش خارج کرد،به کناری انداخت
و وارد حموم کنار آشپزخونه کوچکش شد.
مدام باخودش تکرار میکرد چرا به همین راحتی
اجازه داده اون بچه توخونش بمونه؟وچرا قلبش از این کارش راضی بود؟هرچقدر فکر میکرد،نمیتونست جواب سوالات تو ذهنش رو بده و تقریبا داشت عصبی میشد،هم از دست
خودش و هم اون پسرکوچولوی خرگوشی.
....................................................
YOU ARE READING
Afteryougone
Ação❅¦ɴᴀᴍᴇ : #Afteryougone ❅¦ɢᴀɴᴇʀ : ᴍᴀғɪᴀ.ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ. ᴀᴄᴛɪᴏɴ.ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ.ᴀɴɢᴇsᴛ.sᴍᴜᴛ ❅¦ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ᴋʀɪsʜᴏ.ᴊᴊ.sᴇᴋᴀɪʜᴜɴ ❅¦ᴡʀɪᴛᴇʀ : Aɴɢᴇʟ Sᴀᴍ ⭐🌟خلاصه: باگذشت دوسال ازمرگ رییس وو،سوهو هنوزهم اون رو فراموش نکرده و درتلاشه که انتقامش رو بگیره،چی میشه اگه بفهمه که کر...