part 05

1.5K 247 69
                                    


_کوکی این چکاریه ؟
+هیچی فقط دارم از ماما غذا میخورم
_سینه ی من شیر نداره آخه
+نگاه کن..
به شیری که از دهنش چکه میکرد نگاه کرد و بعد به سینه هاش نگاه کرد دوباره همین کار رو تکرار کرد .. این سینه های بزرگ زنونه چی بودند ؟‌

+ماما .. بزار شیرمو بخورم
دوباره به سمت سینه اش اومد و شروع به خوردنش کرد و ته از ترس و شوک درآوردن سینه های زنونه فریاد کشید
و همون موقع از خواب پرید و دورش رو نگاه کرد و سریع سرش رو خم کرد تا سینه هاشو چک کنه که علت خواب عجیبش پیدا شد

گربه ی شیرینش توی خواب داشت سینه اش رو میمکید
آروم ازش فاصله گرفت و نشست .. دستهاشو توی موهاش کرد و به وضعیت و ترسش از اینکه سینه ی زنونه درآورده خندید
_گربه ی شیطون
همون موقع صدای تلفن خونه بلند شد
_بله ؟
_چرا ؟حالا چیکار میخواید کنید ؟
_نه اونجا نه .. میام دنبالش ، میارمش خونه
_باشه ، باشه .. تا ده دقیقه ی دیگه میام
اعصباش کمی خراب شده بود ، نمیدونست گربه کوچولوش میتونه با بلکی کنار بیاد یا یه جنگ و طوفان برای خونه در راهه؟

سمت اتاق رفت و سعی کرد کوکی رو آروم بیدار کنه
_جونگکوک.. کوکی؟
گربه با  گفتن *هوم * و مالیدن چشماش با انگشتای کوچکش از خواب بلند شد ..
_کوکی مهمون داریم
+کیه مستر
هنوز خواب بود و با چشم بسته با مستر صحبت میکرد
_یکی از سگای تحت آموزشم ..
+اوم باشه

خواست دوباره به سمت بالشت شیرجه بزنه که وسط راه متوقف شد و سرجاش با چشمهای درشت شده سیخ نشست
+سگ مستر ؟ کوک باید تنبیه بشه ؟ من فقط خواب بودم ..

_هیس .. آروم باش کیوتی
تخت رو دور زد و پشتش نشست و اون رو محکم در آغوش گرفت
_گفتم مستر چی داره ؟
+مستر امنیت داره

_پس ترست برای چیه ؟ نمیزارم اتفاقی برات بیافته . بلکی توی تمرین مصدوم شد و الان از کلینیک زنگ زدند که همه ی حیووناشون رو دارند منتقل میکنن و جایی که میخواستن ببرن بیشتر شبیه محل مرگه تا درمان .. برا همین میخوام بیارمش خونه .. قول میدی مراقبش باشی ؟

+اگه مستر اینطوری میخواد کوکی قول میده
بوسه ی آرومی روی سرش گذاشت
_آفرین پسر خوب
بلند شد حاضر شد و سمت کلینیک رفت .. با اینکه پیشی کوچولوش قول داده بود بازم نگران رابطه ی این دوتا بود

با تشکر و گرفتن دارو ها بلکی رو روی دستاش به سمت خونه و آشوبی که براش نگران بود برد.
با شنیدن صدای در فوری سمتش اومد چون میخواست با این مهمون ناخونده آشنا بشه
اما با باز شدن در و دیدن سگ تو بغل مستر عصبی شد و آماده ی حمله از گلوش صداهای خرخر مانندی در میاورد

اون گربه کوچولو بدجوری از تصاحب بغل مستر توسط اون سگ حسودیش شده بود .. اون بغل فقط میتونست جایزه ی جونگکوک باشه نه کسی دیگه ..

Dog TrainerWhere stories live. Discover now