End part

987 116 72
                                    

نه نمیتونست باور کنه همچین مرگ وحشتناکی در انتظار عزیزشه.. اینجا آخر خط بود ؟

عصبی فریاد کشید

_عوضی حروووومزاده ، فقط آزادم کن تا دوباره نشونت بدم ، تو قدرت داری چون دستام بسته اس ، فقط دستمو باز کن

ارباب دوباره بلند بلند به واکنش تهیونگ خندید و نزدیکش شد و چونه اش رو خواست نوازش کنه که تهیونگ محکم سرش رو عقب کشید

×نترس مربی ، فقط میتونم بهت بگم که متاسفم چون دیگه وقت نداری ، جهنم بهت خوش بگذره مربی کیم

با دستش به مرد پشت سر مربی اشاره کرد تا حلقه رو تنگ کنند تا گردنش خورد بشه و پرونده ی مربی کیم برای همیشه بسته بشه

چرخش اول، صورت تهیونگ روبه قرمزی میرفت

چرخش دوم، نفسش به قدری تنگ شده بود که حتی سرفه هم نمیتونست بکنه

چرخش سوم، چشم ها از فشار در حال ترکیدن بود و جونگکوک با وحشت تمام این مراحل رو نگاه میکرد

وقتی به این حد از تغییر مربی رسید وقتی مربی رو انقدر کبود شده دید شروع به فریاد کرد ، که اگر نمیتونه جلوی مرگش رو بگیره اونارو عصبی کنه تا مرگ خودش هم همزمان انجام بدند تحمل زجر کشیدن مربی رو نداشت

فریاد میزد و التماس میکرد و حتی فحش میداد ولی انگار کسی صداش رو نمیشنید

چرخش چهارم، اگر انجام میشد مطمئن بود همه چی تموم میشد ..

دست مرد برای چرخش چهارم آماده شده بود ولی جونگکوک زودتر اقدام کرد ، با اینکه تمام حنجره اش میسوخت ولی با تمام وجود فریاد زد

+آشغال عوووووضی ولش کنید ، بسههههههه ، اربااااب اون درد داره ، خواهههش میکنم ، خواهش میکنننننم بسسسسسه نمیتونه دیگه تحمل کنه بسسسسسسسه

ارباب همچنان لذت میبرد اما باید واکنشی هم از سمت مربی میدید حتی اگر نزدیک مرگ میبود

سمت صندلی جونگکوک رفت و اهرم تیغ هارو به مربی نشون داد و بهش گفت که خوب نگاهش کنه

جونگکوک چشمهاش رو بسته بود و منتظر درد و مرگ بعدش بود

قرار بود همه چی تموم شه تا ..

در با صدای بدی شکسته شد ...

همه ی نگاه ها سمت در برگشت و شوک زده به پلیس هایی نگاه میکردند که با لباس مخصوصشون تند تند و پشت سرهم وارد اتاق میشدند ..

همه شوک زده بودند

ارباب و افرادش رو سمت دیوار بردند و به دستشون دستبند زدند

پزشک اورژانس وارد شده بود و داشت به اون دو بیبی زخمی رسیدگی میکرد ولی آیا امیدی به زنده بودن اون ها بود؟

Dog TrainerWhere stories live. Discover now