چشمش رو باز کرد ،این چه حسی بود که داشت؟
چرا مستر سریع تر نمیومد ؟ ترس تمام وجودشو گرفته بود
تاریکی اتاق ، سرگیجه ی بدش ، خاطرات تلخش همه دست به دست هم داده بودند تا غول وحشتناک ترس ، ساعت به ساعت توی دل کوچکش رشد کنه ..
ای کاش مستر بتونه پیداش کنه
~•~•~•~•~•~•
_اون چیزی که خواسته بودم رو فرستادی ؟
+بله رییس
_خوبه ، پس به زودی بزرگ ترین بازیه قرن شروع میشه
با آغوش باز منتظرتم ..کیم تهیونگ
~•~•~•~•~•~
+سلام ، با جیمین تماس گرفتین ،فعلا نیستم ولی پیغام بزار گوش میدم
_لعنت .. هی جیمین من برام کار ضروری پیش اومده و یه مدت نمیتونم بیام هرچی با اقای یانگ تماس میگیرم جواب نمیده ، تو باهاش هماهنگ شو .. باشه؟ بلکی توی خونست حواست بهش باشه . فعلا
سمت سگ رفت و آروم به آغوشش کشید ، سرش رو توی بدن نرمش فرو برد و سعی کرد حال داغونش رو از دیدن اون فیلم یکم بهتر کنه
_هی بلکی به روح جد بزرگت بسپار محافظ جونگکوک باشه .. آه خدایا میدونم خل شدم ولی کاری ازم برنمیاد جز اینکه اون حرومزاده رو بکشم .. چطور تونست اونکار رو با جونگکوک من بکنه اون ..اون
با یادآوری فیلمی که به دستش رسید بغض کرد ...
بغض، همون توپ بزرگ نامرئی که توی گلو پیدا میشه و انقدر بزرگ میشه که یا بترکه یا صاحب اون گردن رو خفه کنهفلش بک •~»
طبق معمول وقتی کاری از دستش برنمیومد نشسته بود و سرش رو میون دستاش پنهان کرده بود که تلفن خونه به صدا درومد با فکر اینکه حتما از سمت اون پیر حرومزاده اس با عجله سمت تلفن حمله کرد . گوشی رو برداشت ..
-بله؟؟؟؟؟
+آقای کیم از نگهبانی هستم .. براتون بسته اومده ، من نمیتونم اینجارو خالی بزارم اگر بیاید خودتون ببرید ممنون میشم
با شنیدن صدای نگهبان ناامید شد ولی با فهمیدن اینکه بسته ای داره انگار روح توی بدنش برگشت دوباره زنده شد و با تشکر سریع گوشی رو قطع کرد و خودش رو در کمترین زمان به نگهبانی رسوند و بسته رو تحویل گرفت .. اطلاعاتی از فرستنده نبود و فقط روی اون نوشته شده بود "برای کیم تهیونگ" .. بدون معطلی در بسته رو باز کرد و با یه فلش و یه برگه که توش آدرس نوشته شده بود مواجه شد . نگهبان متوجه لرزش دست آقای کیم شده بود و برای همین کنجکاو سمت بسته سرک کشید
+مشکلی پیش اومده؟
-نه ممنون
با همین تشکر با نگهبان خداحافظی کرد و خودش رو به داخل آپارتمانش رسوند تا هرچه زودتر اطلاعات داخلش رو باز کنه .. اما فکر و خیال اینکه چه چیزی توی فلش منتظرش هست این اجازه رو بهش نمیداد که داخلش رو ببینه ، طول کشید .. تا با خودش و افکار نابود کننده اش کنار بیاد طول کشید .. ولی بالاخره شجاعتش رو جمع کرد و فلش رو باز کرد .. توی اون یه فیلم بیشتر نبود پس همون رو پلی کرد ..
_سلام تهیونگ .. اسمت همین بود دیگه ؟ میبینیش ؟ این توله ی خیانتکار منه ، یه مدت فرستادمش که سرویس دادن رو یادش بدی حالا هم که رامت شده فکر کردم موقع پس گرفتنش باشه
زنجیری که به گردن جونگکوک بسته بود رو کشید اما انگاری اون هوشیار نبود و فقط ناله های ریزی به صورت غریزی از درد گردنش از دهانش خارج میشد
همون لحظه ارباب پک عمیقی به سیگارش زد و بعد اونو روی شکم جونگکوک خاموش کرد .. بازهم همون بیهوشی و بازهم همون ناله ها
این درد و این صدا نمیتونست عادی باشه
طولی نکشید که ارباب جواب سوال تهیونگ رو با عملش داد
پنبه ای که به دست گربه اش مالید و بعد اون مایع زردی که به جونگکوک تزریق کرد دلیل بیهوشی کیونگسو رو نشون داد
_دیدی ؟ ارباب بهش غذا داد .. نگران نباش اونقدر زیاد نیست که بکشتش فقط یکم وفادار ترش میکنه .. اووم خب مقدار مواد توی سرنگ به تو بستگی داره کیم تهیونگ ، هر یه روز تاخیرت یک سی سی به ماده ی داخل سرنگ اضافه میکنه . توکه دوست نداری این پیشی کوچولو اوردوز کنه ؟! راستی آدرس اینجا توی همون بسته هست .. بدون مزاحم بیا ، ارباب از مهموناش خوب پذیرایی میکنه
با تموم شدن حرفش با ماژیک کلمه ی °هرزه° رو روی سینه ی جونگکوک نوشت ..
_خالکوبی خوبی ازش در میاد مگه نه ؟
فیلم تموم شد اما تهیونگ همچنان مسخ تلویزیون باقی مونده بود چطور باید باور میکرد که گربه ی ملوسش الان دست شیطان اسیر شده ؟
.
.
آهسته بلکی رو روی مبل گذاشت و لباسش رو عوض کردو چند وسیله ی دفاعی برداشت و به سمت خونه ی شیطان رفت ..
یک ساعت توی مسیر گذشت و فکرش انقدر درگیر بود که گذر زمان رو متوجه نمیشد .. تنها چیزی که احساس میکرد حس جوشیدن خونش بود که با نزدیک شدن به مقصد دمای اون بالاتر میرفت .. هردفعه به اون فیلم فکر میکرد حس کشتن و انتقام از ارباب هم در درونش به اوج میرسید ..
این سفر قطعا با خون همراه بود ..
به محض رسیدنش جلوی خونه در به صورت خودکار براش باز شد
YOU ARE READING
Dog Trainer
Fanfiction▪︎Complete▪︎ ະFɪᴄ Nᴀᴍᴇ ᯓ Dog Trainer ະGᴇɴʀᴇ ᯓ BDSM, Sᴍᴜᴛ, Romance, Catboy ະCUP ᯓ VKᴏᴏᴋ ✍📋خلاصه فیک : گربه ی سرکشی که توی یه شب تاریک سر از خونه ی بهترین مربی سگ کره جنوبی درمیاره و مربی اونو به خونش راه میده و تصمیم میگیره این گربه رو هم تعل...