جونگکوک سعی کرد کر باشه ، نمیخواست مستر مانع نجات دادنش از درد بشه اون کشیده بود ، با گوشت و پوست و خونش ارباب رو فهمیده بود ..
ارباب بی رحم بود ، جایزه نداشت و همیشه تنبیه میکرددیگه آرزوی مرگ نمیکرد ... اگر اون میمرد چه کسی میخواست درد رو به جون بخره و مسترش رو نجات بده ؟
نه .. بعدا .. بعدا توی آغوش گرم مستر از اون جایزه اش رو میگیره..
البته اگر بعدی در کار باشه ..
ضربه ی محکم شلاق به کمرش فهموند باید زودتر شروع کنه×وایسا .. وایسا
جونگکوک متعجب منتظر دستور بعدی بود×اینطوری خوش نمیگذره .. باید دردتون دوطرفه باشه
به اون دو مرد هیکلی دستور داد تا پشت گربه با حرکات تحریک آمیز سوراخ کوچکش، خودشون رو ارضا کنند×اینطوری بهتر شد و تو جی کی .. سرت رو بالا بگیر و با ساکی که به دیلدو ها میزنی حتما تو چشم های مربی نگاه کن
شرمنده به چشمهای مستر نگاه کرد و نا خودآگاه یاد خاطره اش با مستر افتاد ..
*فلش بک*
روی تخت منتظر مستر نشسته بود ، خودش گفته بود باید منتظر باشه تا باهم بخوابند ... خیلی از وقت خوابش گذشته بود و این رو از خمیازه های پشت سرهمش میفهمید
+چرا پس مستر نمیاد ؟
تقریبا داشت چرت میزد که صدای مستر رو متفاوت با بقیه ی روزها شنید ..
_ جونگکوک.. پیشی من .. کجااااست ؟
چرا اینمدلی کش دار صحبت میکرد ؟ یعنی مست شده بود ؟ تاحالا مستر رو اینطوری مست ندیده بود .
_عه پیشی خوشگل من
اومد و روی جونگکوک خوابید و اون رو توی آغوشش فشار داد
_با یه سکس شبانه چطوری بیبی؟
+مستر تو حالت خوب نیست ، باشه برای بعد بیا بخوابیم
_نه دیگه برو چهار دست و پاشو و خودتو انگشت کن .. میخوام برای مستر آماده باشی .. بعدش... بعدشم نوبت دیک مستره .. هوووم .. همونطوری ... همونطوری که بلدی .. برام .. ساک ..
بیهوش شد، با گفتن آخرین کلمات توی آغوش گربه ی کوچکش بیهوش شد .. جونگکوک خودش رو بالاتر کشید و سر مستر رو توی آغوشش فشار داد و آروم نوازشش کرد .
+چکار کردی با خودت مستر؟وقتی اینطوری آروم میخوابی حتی از یه بچه گربه هم قشنگتری .. آروم بخواب من مواظبتمبا صدای فریاد مستر از خاطراتش بیرون پرید کاش اون زمان حقیقی بود و این زمان کابوسی زودگذر ..
_حرومزاده .. این همه بست نبود ؟ تا کی میخوای این بازی کثیفتو ادامه بدی ؟؟ گفتم راحتش بزار
×هی کیم تهیونگ تو داری بیش از اندازه حرف میزنی و این حال همه رو میگیرهسمت دو پسر ریزنقش کرد
×اون گگ رو به دهنش ببندید ، حداقل صداتو شبیه ناله بشنومدوباره ضربه ی شلاقی روانه ی مربی کرد
تن از هر دردی سر شده بود ولی روح هر ساعت که نه بلکه هر ثانیه با دیدن زجر عزیز، درد میکشید
YOU ARE READING
Dog Trainer
Fanfiction▪︎Complete▪︎ ະFɪᴄ Nᴀᴍᴇ ᯓ Dog Trainer ະGᴇɴʀᴇ ᯓ BDSM, Sᴍᴜᴛ, Romance, Catboy ະCUP ᯓ VKᴏᴏᴋ ✍📋خلاصه فیک : گربه ی سرکشی که توی یه شب تاریک سر از خونه ی بهترین مربی سگ کره جنوبی درمیاره و مربی اونو به خونش راه میده و تصمیم میگیره این گربه رو هم تعل...