part 08

1.2K 178 26
                                    


به نظر راضی شده بود ولی حس میکرد این گربه کم زخم برداشته این مقدار نمیتونه اونطور که باید کیم تهیونگ رو خشمگین کنه برای همین جلو اومد و با لگدی که زد جونگکوک رو سمت گوشه ی دیوار پرتاب کرد
_خوشم نیومد ، از اول درستش میکنیم

درد میکشید و اشک جلوی دیدش رو تار کرده بود ولی نمیخواست از درد ناله کنه ، نمیخواست جلوی مسترش کم بیاره ، مستر بهش گفته بود اون امنیت داره .. حالا چی میشد اگر اینبار اون امنیت رو برای مستر میاورد ؟ نه امکان نداشت ناله کنه ، فریاد بکشه ولی میتونست برای مسترش تا هفته ها التماس کنه ..

_هوم ، خوشم اومد قبلا خیلی پر سرو صدا بودی الان توی سکوت درد میکشی ولی میدونی که من صداتو دوست دارم ، حالا که حالتت درست شده وقتشه که بلند تر التماس کنی

اشاره ای به محافظش کرد تا آب یخ رو روی تهیونگ بریزه .. باید بیدار باشه تا اون بتونه لذت ببره
شلاق رو محکم بلند کرد و اینبار به جای بدن جونگکوک مقصد ، بدن تهیونگ بود

+نههههههه.. خواهش میکنم ارباب .. خواهش میکنم
خواست جلوی مستر بایسته تا ضربات روی اون فرود بیاد ولی اون زنجیر لعنتی قلاده باز مانعش شد ،کاش حداقل قدرت اینو داشت تا قفل زنجیر رو بشکنه ...

_خوبه ، پس اینطوری صدات درمیاد نه ؟

+نزنش ارباب .. منو اسیرت کن .. التماس میکنم

دوباره سطل آب یخ روی مسترش خالی شد و مستر اینبار با هینی که از سردی آب کشید بهوش اومد

_خوبه ، مهمون بعدی هم بهوش اومد ، به جمع ما خوش اومدی کیم تهیونگ

و خوش آمد گوییش رو با ضربه ی بعدی شلاق روی عضو مستر به پایان رسوند اما این درد نبود که مهم بود ،این تصویر خونی و زخمی جونگکوک بود که با چشمهای اشکی اینطوری بهش زل زده بود ،مهم بود

- جونگکوک
+مس..مستر .. برای چی اومدی ؟
ته عصبی و خشمگین سرش رو سمت ارباب چرخوند 
-حرومزاده .. چیکارش کردی ؟
_اوی ..اوی حواست رو جمع کن چی از دهنت بیرون میاد مگرنه ..
شلاق رو بلند کرد و روی کمر جونگکوک زد
_این پیشی کوچولو جات تنبیه میشه ..

تهیونگ خواست حمله کنه ، خواست وجود نحسش رو از زمین محو کنه ، خواست اون عوضی رو تا جایی که توان داشت با درد و خون همراه کنه اما متوجه دست ها و پاهای بسته شدش شد ، شکست، مثل درختی که تنه ی بزرگش رو مورد درد و خشم و زخم تبر قرار میدادند ، شکست چون عزیزش جلوی چشمش داشت شکنجه میشد ولی اون حتی قدرت این رو نداشت که بغلش کنه و مانع درد عزیزش بشه ..

نتونست بیشتر از این تحمل کنه و با فریادی که کشید خواست این بار رو از روی قلبش سبک تر کنه ، فریادی از درد ناتوانی ، فریادی بلند از زجر عزیزترینت

_کیم هنوز بازی شروع نشده ، داد و فریادت رو برای اون نگه دار
-فقط خفه شو .. خفههههه شووو

Dog TrainerWhere stories live. Discover now