2

182 23 3
                                    


دختر بی وقفه گریه میکرد و تهیونگ لحظه به لحظه به از دست دادن دوباره ی کنترل اعصابش نزدیکتر میشد. نفس عمیقی کشید و نگاه کوتاهی بهش انداخت: گریه نکن.

بی توجه به پسر ، هق هقی کرد و با پشت دست سعی در پاک کردن اشکهاش کرد.

عصبی خندید و این بار داد زد: گفتم گریه نکن!

همونطور که تند تند دست های خیس از اشکش رو به صورت رنگ پریده‌ش میکشید با صدایی لرزون گفت: چرا؟ چرا نباید گریه کنم؟ دیگه میخواستی چی بشه!

تهیونگ دستش رو روی فرمون ماشین کوبوند و عصبی فریاد زد: محض رضای خدا فقط بهم اعتماد کن! از پس همین یک کار هم برنمیای؟

دختر سکوت کرد و خیره به زمین خالی و تاریک پشت شیشه ، کمی توی خودش جمع شد. هنوز نتونسته بود چیزهایی که دیده و شنیده رو به خوبی هضم کنه.

تهیونگ احساس ضعف میکرد. مغزش ساعتها در تلاش برای پیدا کردن راه فراری از وضعیت مزخرفش بود. زیرچشمی نگاهی به دخترک که غرق در افکارش بود کرد.

اگه.. اگه واقعا بهش خیانت کرده بود چی؟ اگه هنوز داشت بازیش میداد و از دیدن آشفتگیش لذت میبرد چی؟

مزخرفه.. فکر کردن زیاد خسته‌ش کرده بود. امکان نداشت مین‌هی بهش خیانت کرده باشه.

در اون زمان به جز ملاقات با جیمین ، هیچ راه دیگه ای به ذهن آشفته‌ش نمیرسید. نگاهی به دختر که توی خودش جمع شده بود و خیره به بیرون بود کرد‌.‌. اول باید مین‌هی رو به جای امنی میبرد.

گوشی نیمه شکسته و پر از ترک رو از جیبش درآورد و شماره ی یونگی رو گرفت. چطور این گوشی هنوز سالمه؟

به محض وصل شدن تماس با صدای بلند و کلافه‌ای به تندی گفت: کجایی؟

یونگی: قبرستون :/

تهیونگ چشمهاشو چرخوند و بی‌حوصله تر از قبل گفت: لعنتی الان حوصله ی بامزه بازی‌هاتو ندارم! کجایی؟ سویونگ هم پیشته؟

یونگی: کیم تهیونگ! ما الان توی قبرستونیم! مراسم ختم! حرف بزن چی میخوای؟

تکون کوچیکی توی جاش خورد: عاا.. م..من معذرت میخوام هیونگ. اوضاع اصلا خوب نیست..

یونگی نفس عمیقی کشید: باز چه گندی زدی؟

سعی کرد ملایم ترین لحنی که در اون زمان میتونست رو به خودش بگیره: بعدا همه چیزو توضیح میدم هیونگ. قول میدم. میشه یه مدت مواظب مین‌هی باشین؟

یونگی : خدایا... معلوم نیست باز چه گندی زده که اینقدر هیونگ هیونگ میکنه... الان کجایین؟

با لبخند کوچکی جواب داد: نزدیک شرکت.
ی : کدوم شعبه احمق؟
ت : گ..گانگنام.
ی : خیلی خب الان میایم. تو برو.

Devil's SHADOWWhere stories live. Discover now