4

116 18 0
                                    


با شنیدن صدایی ، با خستگی کمی لای چشماش رو باز کرد. تکون کوچیکی خورد و غلتی توی جاش زد.

سرش رو از بالش فاصله داد و چند بار پلک زد تا دید تارش رو بهتر کنه. با گیجی نگاهش رو توی اتاق نیمه تاریک چرخوند. با ندیدن چیزی غیرعادی ، دوباره چشماش رو بست و بیشتر به زیر پتوی کرم رنگ خزید.

فاصله‌ای تا از دست دادن دوباره ی هوشیاریش و بازگشت به آغوش گرم خواب نداشت ، که با شنیدن صدایی بلند تر از قبل ، ترسیده تکونی خورد و چشماشو باز کرد.

پتو رو کنار زد و نشست. دستی به گردنش کشید و نگاهی به اطرافش کرد که چشمش به ساعت روی میز افتاد. چشماشو ریز کرد و سعی کرد در تاریکی اتاق ، اعدادش رو بخونه. نزدیک شش صبح بود.

با شنیدن دوباره ی سر و صدا ، نفس عمیقی کشید و از تخت پایین اومد. تلو تلویی خورد و بالاخره صاف ایستاد. با دست راست طره ای از موهاش رو به پشت گوشش فرستاد و اخمی کرد. یک نفر با تمام قدرت در حال کوبیدن به در بود.

با کلافگی طول راهرو رو طی کرد و به سمت در رفت. با عصبانیت فریاد زد: چه خبرته اول صبحی!

ظاهرا فرد پشت در صداشو نشنید. چون همچنان داشت به کوبیدن مشت های اعصاب خورد کنش به در ادامه میداد.

همونطور که دستگیره در رو فشار میداد ، با عصبانیت غر زد: چخبرته! مگه چی_

با هل داده شدن ناگهانی در و پیدا شدن چهره ی بی‌حوصله ی یونگی ، حرفش رو نصفه رها کرد.

پسر بی توجه به اطرافش ، با قدم های سریع وارد خونه شد و خودشو روی اولین مبلی که دید ، پرت کرد.

سویونگ با تعجب به حرکات سریعش نگاه کرد. پس از چند ثانیه به آرومی در رو بست و به سمتش رفت. کنارش روی لبه ی مبل نشست و با دقت نگاهش کرد.

اینطور نبود که اولین بارش باشه که چنین رفتارهای عجیبی رو ازش میبینه. البته اینطور هم نبود که عادی تلقی بشه.

با چشم های بسته ، سرشو به پشتی مبل تکیه داده بود. گوشه‌ی چشم هاش کمی قرمز بود و بازدم های عصبی و کوتاهش از بین لب های نیمه بازش به بیرون فرار میکرد. موهای مشکیش بهم ریخته و نامرتب بود.
خیلی خسته بنظر میرسید. خسته و شکسته.

دختر به آرومی دستشو روی گونه‌ش گذاشت و نوازش‌وار حرکت داد. سرد بود.
+ یونگ؟ چیشده؟

پسر به سختی چشم‌هاش رو باز کرد و نگاه خسته و غمگینش رو به چشمان نگران دختر داد.

سویونگ لبخند محوی زد: باشه آقای مین. بهم بی‌توجهی میکنی ، ولی برای توجه من اینجایی.

خودشو روی مبل جلوتر کشید و دستشو به پشت گردن پسر رسوند و با ملایمت در آغوشش گرفت. دست آزادش رو توی موهای بهم ریخته‌ش فرو برد و نوازش‌وار حرکت داد.

Devil's SHADOWWhere stories live. Discover now