. 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐 .

76 34 30
                                    

با رها کردن لی رویِ زمین یخ زده مقابل آقای نام از پسر فاصله گرفت .

لی با لب هایِ نیمه بازِ سفید شده که به سختی هوایِ سرد و خشک رو داخل ریه هاش میکشید ، رویِ زانوهاش نشست :

-خواهش میکنم ... فقط یه فرصتِ یه ماهه به من بدین برای برگردوندن بدهی ایم

آقای نام با نیشخندی رویِ لب هاش شلوارش رو بالا کشید و رویِ دو زانو کنار پایِ لی نشست :

-قبلا َم قول دادی ، یادت نیست ؟!

لی خلا سنگینی که تویِ وجودش نفس میکشید رو حس میکرد ، قلبش محکم میکوبید اما باید به خودش اعتماد میکرد .

نفس عمیقی کشید ، سرش بالا رفت و خیره شد به صورت مرد مقابلش :

-ماه آینده مسابقه ی مهمی دارم و اگر برنده بشم میتونم همه بدهیم رو صاف کنم

لی از خیلی چیزا مطمئن نبود و با گفتن این حرف همه چیز مثل نوار فیلمی از جلویِ چشم هاش گذشت ، غرق شدن تویِ گذشته فقط پاهاش رو به این دنیا زنجیر میکرد .

سهون نگاهی به چشم هایِ براق پسرکه تویِ سرما شبنمی داخلش نشسته بود ، انداخت . معصومیت چشم هاش و گیرایی محضی که تویِ عُمقشون بود باعث میشد بخواد به حرف هاش گوش بده .

کمی جلو رفت و دست هاش رو دور بازویِ لی حلقه کرد .

گرمای پیچیده شدن اون دست ها دور عضلات یخ زدش و شنیدن صدایِ قدرتمندش ، شینگ رو به فضایِ اطرافش ، به چشم های سهون برگردوند .

نگاه خسته و مشکی رنگ سهون سرد نبود ... سرش پایین اومد اونقدری که چشم هاشون به هم رسید و مردمک های لرزون پسر کوچیکتر قفل چشم هایِ خودش شدن :

-راهی هست که بتونی تضمینش کنی ؟!

لی لبخند نرمی زد و سرش رو تکون داد :

-با رقصم

طرح لبخندی که روی لب های پسر شکل گرفت ، باعث شد سهون با خودش فکر کنه چه جوری لبخند یه آدم میتونه اینقدر زیبا باشه؟

دست سهون بالا اومد و دور مچ سفیدِ پسر رو گرفت .

با پیچیده شدن انگشت های قوی مرد دور مچش ، چشم هایِ خیره به منظره ی سفیدی از محیط اطرافش رو گرفت و تویِ صورت سهون گردوند .

سهون : پس بهم نشون بده

_________________

با قدم هایِ آهست سمت پلیر رفت و اون رو روشن کرد .

سمت سهونی که وسط کلاس منتظرش نشسته بود تا مهارتش رو بسنجه چرخید .

لی خسته بود و نیاز داشت خودش رو با چیزهایِ قویتری پر کنه ، چیزی که بهش قدرت بده و رقص برای لی همین معنی رو میداد ... رقص باعث میشد طیفی از رنگ نارنجی پشت پلک هاش نقش ببنده ، نارنجی ای که نشونه ی شیدایی و شیفتگیِ ، و شینگ این لحظه شیفته تر و عاشق تر از همیشه بود .

𝐘𝐨𝐮 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐞 𝐃𝐚𝐧𝐜𝐞Where stories live. Discover now