. 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑 .

56 27 26
                                    

فلش بک

خانم چا صداش رو بالا برد و تویِ صورت سهون خم شد .

نفس های داغ از عصبانیتش رویِ پیشونی هون پخش میشد :

-فکر میکنی داری چیکار میکنی ، هوم ؟!

هون چشم هاش رو با آرامش رویِ هم گذاشت و اجازه داد زن روبروش خشم لحظه ایش رو تخلیه کنه .

خانم چا با تمام عصبانیتش دستش رو عقب برد و دقیقا کنار گوش سهون نگه داشت .

چشم هاش رو باز کرد و نگاه تارش رو به زنی که نفس های عمیق میکشید داد . سنگینی نگاهش باعث میشد چشم های سردش رو به چشم هایِ لرزون و تیره یِ زن بدوزه و این ذره ای باعث نشد سهون از کارش پشیمون بشه .

برای لحظه ای نگاه مخلوط با دردِ شینگ تویِ ذهنش نقش بست ، سهون حس میکرد اون پسر برخلاف ظاهرِ قدرتمندش زیادی شکسته و سهون با کمال میل آماده بود اون شکستگی ها رو ترمیم کنه .

درد ، دل گیری و شکستن سه کلمه ای بود که حس کرد لی تویِ حرکاتِ نرمِ باله َش بهش نشون داده .

وقتی نگاه بی تفاوت و یخ زده سهون رو دید کنارش نشست و با چرخوندنِ چشم هاش رویِ صورت بی نقص پسر کمی خودش رو سمتش جلو کشید :

-میدونی که دوستت دارم ، نه ؟!

چند ثانیه طول کشید تا مغز خسته َش تونست اتفاقات اطرافش رو تحلیل کنه . سهون نگاه بی تفاوتش رو برگردوند و نیشخندی زد .

هون که حرف هاش تویِ دهنش ماسیده بود لب هاش رو باز کرد که چیزی
بگه اما خانم چا با نگاهی عجیب به سهون خیره موند و تویِ مبل راحتی جاگیر شد .

خانم چا : بند سه ماده یکِ قانون ضمانت پرداخت رو بهم بگو

سهون سرش رو بالا گرفت و به چشم های جدی خانم چا نگاهی کرد ، سعی کرد بیخیال بنظر برسه :

-بدهکارا دو برابر دوره تاخیر در پرداخت رو تا تسویه کامل پرداخت میکنن و ....

خانم چا سرش رو بالا اورد و حرف سهون رو قطع کرد و چشم هاش رویِ چشم هایِ هون ثابت موند :

-اگر دو ماه تاخیر داشته باشن میشه چهار ماه ... با این نرخ تا یک سال زیاد میشه

و با کمی مکث ادامه داد :

-اگه با بدهکار راه بیای دیگه نمیتونی ولش کنی ... یا اگر بخوای میتونی بقیه عمرت رو اینجا پیش من باشی

چشم های مشکیِ سهون زیر نور چراغی که فضایِ اتاق رو روشن کرده بود برق میزد . حرص و طمع و علاقه زنِ روبروش چیزی نبود که نتونه حدس بزنه ... دوست داشت میتونست حرف هاش رو باور کنه اما جنس حرف هاش و طمعش چیزی نبود که بتونه تاب بیاره ! سهون شاید روحش رو باخته بود اما دوست نداشت زندگیش برای همیشه گره ابدی به این زن بخوره . با چشم های بی حس از هر احساساتی رو کرد سمت زن ، هیچ دِینی نداشت که بخواد خودش رو مدیون زن روبروش بدونه و اگر هم چیزی بود سهون همش رو برگردونده بود .

𝐘𝐨𝐮 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐞 𝐃𝐚𝐧𝐜𝐞Where stories live. Discover now