. 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟓 .

47 26 8
                                    

تویِ آینه از میون پلک هایِ نیمه بازش نگاهی گذرا به خودش انداخت .

دست هایِ کشیده شدش رو گردوند و قوسی به بدنش داد . حرکات بدنش بدون هیچ کنترلی فقط با اون چیزی که پلیر پخش میکرد همراه میشد ، حرکاتی که شاید هارمونی خاصی نداشت اما کنار هم چشم نواز بود .

نمیدونست چند ساعتِ که بی وقفه تویِ اتاق تمرین داره کار میکنه ، فقط یک جمله تویِ ذهنش بود که بدون لحظه ای درنگ با صدایِ خودش تکرار میشد ، برنده شدن .

لی باید از خودش ، چیزی که هست ، حمایت میکرد و تویِ این رقابت برنده میشد .

با قطع شدن صدا پلک های خسته َش رو باز کرد و چشم هایِ روشنش رو از داخل آینه به کای داد اما هیچ وقت نتونست لبخند تصنعی پسر و نگاه تحسین برانگیز بقیه رو ببینه !

کای جلو اومد و بقیه سال پایینی ها هم وارد شدن .

-تو هم اینجایی لی ؟!

چشم های کای رویِ چهره ی دلنشین پسر چرخید . عرق های ریز درشتی که ترکیب شده بودن با خیسی موهایِ نقره ای رنگش به آرومی از لای اون تارهای نرم سُر میخوردن و روی سرشونه های عضلانی و سرخ شدش جا میگرفتن .

-اوهوم

دستش رو رویِ بازوی لی کشید :

-میشه با هم صحبت کنیم ؟!

و منتظر جواب لی نموند و دستش رو پایین کمرش گذاشت و سمت گوشه ای از سالن هدایتش کرد :

-یادته چند روز پیش درمورد دستیار مدل بهت گفتم برای یه عکاسی ... انجامش میدی دیگه ، نه ؟!

کای کمی مکث کرد و بعد به چشم های گنگ و گیج پسر خیره شد . باید جوری کلمات رو ادا میکرد که شینگ باور کنه !

-میدونم برای مسابقه پول و لباس لازم داری ، باید موهاتُ درست کنی و خیلی چیزای دیگه ...

و خنده ی آرومی کرد :

-میدونم که از من َم قرض نمیگیری و نمیخوام به غرورت صدمه بزنم

لی لبخند خسته ای زد و چال هاش فرو رفت .

با قرار گرفتن کارتی بین انگشت هاش نگاهش رو از کای گرفت و نوشته هایِ برجسته رو از نظر گذروند "استودیو اریک"

-ممنونم سونبه

و به کای ای که کاپشنش رو گوشه سالن میگذاشت ، نگاه کرد .

-ما میخوایم اینجا تمرین کنیم

و به بچه هایی که همراهش اومدن اشاره کرد

-اوه حتما ... من تمرینم تموم شده دیگه داشتم میرفتم !

چشم های ییشینگ هاله ای از غم گرفت ، ندیده گرفته شدنش آزاردهنده بود ...

"خودتُ جمع و جور کن شین ! "

به خودش تشر زد . سعی کرد افکار ناامیدش رو به اعماقِ تاریک ذهنش هل بده .

𝐘𝐨𝐮 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐞 𝐃𝐚𝐧𝐜𝐞Where stories live. Discover now