part 2

1K 157 198
                                    


غروب شده بود

جشن بزرگی تو محله دارک‌مون گرفته بودن

چون قرار بود تا چند ساعت دیگه دختر رهبر قبیله جفتش و پیدا کنه

یوبین و شیون و سوا تنها کسایی بودن که از قبیله شاین مون تو جشن حضور داشتن

یوبین و شیون و سوا تنها کسایی بودن که از قبیله شاین مون تو جشن حضور داشتن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سوا

شیون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شیون

یوبین

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یوبین

خونه بی ام یه عمارت بزرگ بود

عمارتی که همه توش صدای آهنگ میومد و پر از مهمون بود

یوبین و دوستاش وارد عمارت شدن

به زیباترین شکل ممکن با تابلو های نقاشی تزیین شده بود

همه میز ها پر از خوراکی بود اما یوبین نمی‌تونست به رقیب و دشمنش اعتماد کنه و چیزی بخوره

جلو تر رفتن و خود بی ام و بین مهمون ها دیدن

کنار امگاش وایساده بود و با لبخند بزرگش با اونا حرف میزد

dahyun I'm the Alpha [ Completed ]Where stories live. Discover now