part 13

669 82 66
                                    


گایون به همراه الفاش با قدم های آروم به سمت اتاق بورا رفت شیون بهشون گفته بود که مادر و بچه خوابن

گایون آروم در و باز کرد و بدون روشن کردن برق به سمت بورا رفت کنار تختش نشست و پتوی زن و بالا تر کشید

یوبین نگاهی به پسر کوچولو کرد و گفت: خوابه خوابه

گایون به سمت تخت بچه اومد و گفت: وووووویییی چه نازه این فسقلی امگائه

یوبین کمرش و گرفت و گفت: بچه ما هم اینقدر کیوت میشه ؟؟؟

گایون لبش و گزید و گفت: یوبینا

یوبین گردنش و بوسید و گفت: مگه چیز بدی گفتم من فقط میخوام بچه خودمون و ببینم

گایون از اتاق خارج شد و به اتاق خودشون پناه برد جایی که خودش و زیر پتو قایم کرد تا آلفا بخوابه
یوبین وارد اتاق شد با دیدن جفت پتوپیچ شدش با خنده گفت: امگا کوچولو من بالاخره که این اتفاق میوفته

گایون با صدایی که به سختی شنیده میشد از زیر پتوی مشکی رنگ گفت: ولی نیاز نیست این‌جوری بگی

یوبین کتشش و در آورد و روی تخت دراز کشید دختر و بغل کرد و از پنجره نگاهی به آسمون تیره انداخت با صدای مهربونش گفت: بی صبرم که بچه خودمون و ببینم

گایون تو بغلش تکون خورد و گفت: یاااا خیلی زوده

وقتی پتو یکم پایین اومد و چشمای نازش معلوم شد آلفا نتونست خودش و برای بوسیدنش کنترل کنه سرش و پایین برد و بوسه محکمی رو چشمای قشنگش گذاشت و گفت: بخواب عزیزم دیر وقته فردا هم بابات میخواد بیاد

گایون تو بغلش چرخید و گفت: میشه با هم آشتی کنید؟
آلفا یکم پایین اومد تا دستش دقیقا زیر سر امگا باشه نگاهی به چشمای مظلومش کرد و گفت: بیب من اصلا دشمنی با پدرت ندارم اون از من خوشش نمیاد

گایون لباش و جلو داد و گفت: اون از آلفا های زن بخاطر مادر بزرگم بدش میاد

یوبین با کنجکاوی گفت: چطور؟؟؟
گایون یکم پتو رو پایین داد و گفت: من دو تا مامان بزرگ دارم یعنی پدر من هم از یه آلفای زن و به امگای زن متولد شده اما .... مادربزرگ الفام زن خوبی نبود تو بچگی پدرم و ول کرد و رفت و مادر بزرگم به ناچار با به آلفای مرد ازدواج کرد حالا هر چند وقت یکبار مادر بزرگم میاد و یه سری سرکوفت ها بهمون میزنه و می‌ره ‌‌‌‌........ اون به زنه خیلی خشن و مغرور و زورگوئه ..... و همین باعث تنفر پدرم از آلفا های زن شده

یوبین که باورش نمیشد همچین چیزایی و شنیده باشه گفت: ولی واقعا مادربزرگت آدم عجیبیه

گایون خودش و تو بغل آلفا جمع کرد و گفت: امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمش هروقت که میاد که حس میکنم قراره یه اتفاق بد بیوفته

dahyun I'm the Alpha [ Completed ]Where stories live. Discover now