part 11

826 92 73
                                    


نیمه شب بود و گایون با تکون هایی که جفتش میخورد از خواب بیدار شد

به سمت زن چرخید و تو تاریکی که چشماش و اذیت میکرد یوبین و تکون داد اما زن با ناله دردناکی سرش و چرخوند

گرمای بدنش و به راحتی میشد حس میکرد گایون دستش و رو پیشونیش گذاشت و بعد حس کردن داغی تنش سریع دستش و کشید

پتو رو سریع کنار زد و بی توجه به لباس نامرتبش از اتاق خارج شد

پله ها رو با سرعت پایین دوید و خودش و به آشپزخونه رسوند یه قرص تب برد با آب سرد و دستمال برداشت از پله ها بالا رفت توی راه نزدیک بود زمین بخوره اما خودش و نگه داشت و به اتاق رسید

زن و یکم بلند کرد و قرص و بهش داد دستمال و خیس کرد و به آرومی جوری که باعث تشنجش نشه دستمال و رو تنش کشید

گلوش خشک شد و ترسیده بود تا به حال تو همچین موقعیتی تنها نمونده بود همیشه یکی و کنارش داشت اما حالا تو همچین موقعیتی با جفتش تنها بود

دستمال و دوباره خیس کرد و روی پیشونیش گذاشت همزمان دستاش و خیس کرد و دست زن و تو دستش گرفت و گفت: یوبینا .... عزیزم ..... بلند شو

یوبین تکون آرومی خورد و کم کم چشماش و باز کرد نگاهی به دختر کرد و گفت: ساعت چنده تو چرا بیداری

گایون دستش و فشار داد و گفت: دو و نیمه ... تب داشتی

یوبین فحشی زیر لب داشت اما با سردرد شدیدش ساکت موند

گایون تبش و اندازه گرفت و گفت: هنوز گرمی بذار این رو پیشونیت بمونه

دستمال و رو پیشونیش گذاشت و از روی تخت بلند شد

یوبین دستش و گرفت و گفت: یکم آب بخور لبات خیلی خشک شده

گایون با استرس خندید و گفت: حواسم نبود اصن

یوبین دستش و به سمت لباش آورد و پشت دستش و بوسید و گفت: مراقب خودت باش توله گرگ

گایون با خنده دستش و گرفت و گفت: آلفااااا

یوبین خندید و گفت: یکم رنگ به چهرت برگشت اولش که چشمم و باز کردم مثل گچ شده بودی

گایون سرش و پایین انداخت و گفت: خیلی نگران بودم میترسیدم اشتباه کنم یا نتونم تبت و پایین بیارم

یوبین لبخندی زد و گفت: این حرف و نزن حالا یکم بیا بغلم دلم تو همین چند ساعت هم تنگ شده بود

گایون با خنده کنار زن دراز کشید و وقتی تو بغلش فرو رفت و تونست عطر ارامش بخشش و حس کنه لبخند زیبایی زد و چشماش و بست



سوا تو تخت سفید رنگش وول خورد و چرخید با دیدن قیافه خواب جفتش خنده آرومی کرد و از روی تخت بلند شد بعد از یه دوش سریع از اتاقش خارج شد چون میدونست یوبین به احتمال زیاد خوابه و گایون هم کنارش خوابش برده به اتاقشون سر نزد تا برای صبحونه بیدارشون کنه

dahyun I'm the Alpha [ Completed ]Where stories live. Discover now