33 days left till abduct
11:11
[song: Me in 20 Years]Harold. pov
یکشنبه.
خوش گذرانی کشدار.
روزهای ماتم زده م را در اندوه و افسردگی میگذرانم.شب هنگام قرار بود به دیواوود برویم که گرگ و میش آسمان ناگهان خاکستری و ابرآلود شد و به تاریکی که رسید باران گرفت و نرفتیم. برای همین لو ناراحت شد و خواست که به نزدیکترین بار ،پیاده اش کنم.
دوشنبه.
باران.
باران سیل آسا.
همه جا تاریک شده.
لو؟ میدانستم جایی همین نزدیکی هاست. پس از کمی مانور پنهانی، او را مجددا در اتاقم در طبقه آخر یافتم.بوی خاک باران خورده به انضمام صدای موعظه روان برگهای اَش مرا به سمت و سوی اتاق ، میخواند. گویی میشناسمش..
چارچوب اتاق به دنبال قدم هایم به داخل، با خستگی آه میکشد..
از لابه لای کاغذپاره و کهنه برگه هایی که زمانی بخش یا تکه ای از کتابهای موردعلاقه ام بودند، میپاییدمش و با لب های خشک سعی میکردم با بیچارگی تمام بر بخش تیره و تار و خسته وجودم، غلبه کنم.
پیرهنی حریر و سفید رنگ که ترقوه های نقره گونش را بیرحمانه در زیر نقره ی اندک نور ماه نمایان مینمود..
زیبای من به نرده های چوبی تِراس تکیه داد و استخوان کمی بالازده کتف، ابریشم های کاراملی رنگ و پوست برنزه پهلویش ،که از حصار حریری تنش جا مانده بود را به من؛ به هزاران مردمک از کاسه بیرون نشسته خون چشمانم، نشان میداد.قطره های باران در پی وزیدن باد خنک شمال غربی، صورت لویم؛ عزیزم، را نوازش میکرد و من در پشت صحنه ناعادلانه روبرویم، سخت میلرزیدم.
اینبار خوب میدانستم که دلیل این به خود پیچیدن ها، سردی هوا یا فشار پایین ناشی از الکل بی انتهای تزریق شده به سراسر وجودم، نیست و نخواهد بود.
باید این تن پیر و آشفته را برای طوفان های هویدا و نچندان دور، آماده کنم.اگر میخواهم که او باشد..
اگر لو باشد..
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لو باید باشد . . .________________________________________
-DARKLEMONE🍋
[Vote x Comment your opinion]
YOU ARE READING
Lou-lita [L.S]
Fanfiction📎𝗟𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 : 𝗜𝘁'𝘀 𝗛𝗮𝗿𝗼𝗹𝗱. 𝗧𝗵𝗶𝘀 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝘀𝘃𝗲𝗻𝘁𝘆-𝘁𝗵𝗶𝗿𝗱 𝗮𝘁𝘁𝗲𝗺𝗽𝘁 𝘁𝗼 𝘁𝗲𝗹𝗹 𝘆𝗼𝘂 𝗵𝗼𝘄 𝗺𝘂𝗰𝗵 𝗶 𝗟𝗼𝘃𝗲 𝘆𝗼𝘂 𝗡- " 𝗣𝗹𝗲𝗮𝘀 𝗙𝗼𝗿𝗴𝗶𝘃𝗲 𝗠𝗲 𝗟𝗢𝗨 " 𝗛𝗲𝘆.. 𝗟𝗼𝘂? 𝗖𝗮𝗻 𝘆𝗼𝘂 𝗵𝗲𝗮𝗿 𝗺𝗲? - حا...