نفس نفس زدن های جیمین و یونگی کم کم آروم گرفته بود... پس مردِ مو تیره و رنگ پریده ، روی زانوهاش بلند شد تا خودش رو از حفره ی گرم و تنگِ جیمین بیرون بکشه.
هوسوک در لحظه به جیمین گوشزد کرد:
"یادت باشه کیتن... باید کامِ یونگی رو هم درست مثلِ کامِ من ، توی خودت نگه داری. باشه؟"
جیمین با حرکت سرش تایید کرد بوسه ی بعدی ای که از سمتِ هوسوک به عنوان پاداش گرفت رو جواب داد... و یونگی همزمان با احتیاط عقب کشید و دید که رینگِ جیمین چطور دوباره بسته شد و پسر با چسبوندنِ رون های سفید و تو پُرِش به هم ، کامِ هر دو مردی که درونش بود رو داخل خودش نگه داشت.
یونگی و هوسوک تقریبا معتادِ مطیع بودن و زیبایی و بی نقصیِ اون پسرِ بیبی فیص شده بودند! و حالا نمیدونستند که میتونند بعد از امروز ، اون رو رها کنند یا نه؟
پس یونگی هم مثلِ هوسوک ، کنار جیمین روی شن های نرم و خیس دراز کشید و هر سه بی توجه به موج های آرومی که گهگاهی از زیر بدن هاشون رد میشد و سرمای کم و لذت بخشِ شن های ساحل رو تجدید میکرد ، نوازش هاشون رو به بدن های همدیگه بخشیدند.
یونگی حین بوسیدنِ گردن و شونه ی جیمین ، با عضوِ خوابیده ی اون بازی میکرد تا دوباره بیدارش کنه و اون رو برای راندِ دیگه ای که قرار بود با هوسوک داشته باشه آماده کنه.
اما چیزی که انتظار نداشت ، دستِ جیمین بود که بین پاهای اون خزید و بارِ دیگه مشغولِ شیطونی کردن شد و با دیکِ محشرِ اون ور رفت!
پس یونگی کمی روی آرنجش بلند شد و بعد از گرفتنِ گازِ کوچیکی از نرمه ی گوشِ جیمین ، که لب هاش حسابی توسطِ هوسوک درگیر بودند و بوسه های بیشماری بینشون رد و بدل میشد ، کنار گوشش زمزمه کرد:
"چی توی سرته کیتِن؟ هوم؟"
جیمین با عقب کشیدنِ سرش ، لب هاش رو با صدای دوست داشتنی ای از لب های هوسوک جدا کرد و با چرخوندنِ سرش به سمت یونگی ، با لبخندِ شرمگین و پرستیدنی ای ، زمزمه کرد:
"میخوام باز هم برات ساک بزنم... ایندفعه به روشِ خودم! اجازه میدی ددی؟"
هوسوک با لذت از چَموشی های جیمین ، که باعث درشت شدنِ چشم های دوست پسرش شده بود ، خندید و دست های ماهرش رو بیشتر روی تَنِ اون کشید:
"اوه بیبی! تو لحظه به لحظه خواستنی تر میشی! اینطور نیست یونگی؟"
و یونگی در جواب لبخند بزرگ و لثه ایش رو زد و این بار خودش لب های جیمین رو به بازی گرفت... انگار اون واقعا کم حرف بود و حینِ سکس ، حتی کم حرف تر میشد!
جیمین به هندجاب رفتن برای عضوِ محشر و خوش سایزِ هوسوک ادامه داد و همزمان بوسه های مردِ ساکت تر رو همراهی کرد...
اون میدونست حسی که از سمتِ اون دو نفر دریافت میکنه ، بیشتر از شهوته. اما باید خودش رو به این حس میباخت و اجازه میداد قلبش رو تسخیر کنه؟
YOU ARE READING
C🍰ke by the Ocean :::... ✔
Fanfictionıllıllı کیک ، کنارِ اقیانوس ıllıllı تو ، یک رویا توی دنیای واقعی هستی... ولی داری زیادی محافظه کار رفتار میکنی! بیا یکم خطرناک تر زندگی کنیم. بیا عقل هامون رو از دست بدیم و دیوونه بشیم! اوه عزیزم... من دارم به خاطرِ این هوسِ شیرین ، کور میشم! ژانر :...
