وی ووشیان چندبار پلک زد، یه جورایی نفهمید ون روهان چی میگه.
-اوه، از همون اول به جین گوانگیائو حس خوبی نداشتم.
ون روهان تک خنده ای کرد:
-منم نداشتم ولی استعدادش رو دیدم و بهش اعتماد کردم ، آخرش هم از پشت خنجر خوردم.
وی ووشیان دستش رو زیر چونش گذاشت و آهی کشید :
-جین ها همه چیز دارن و بازم حرص و طمع دارن.
-شیائو وی، همه مثل تو نیستن که همه چیزشون رو فدای افراد دیگه بکنن.
اگه یکم ترس و طمع داشتی الآن اینجا نبودی.وی ووشیان چشم غره ای به ون روهان رفت :
-لابد باید میرفتم و همه قوم ها رو تسلیم خودم میکردم.
-ایطوری حداقل جنگی نمیشد.
وی ووشیان دوباره آهی کشید، ون روهان رو یه وقتایی درک نمیکرد.
تو همین فکرا بود که یهو در سلول باز شد و دونفر با ردای طلایی تو چشم وارد سلول شدن.
روی چهره وی ووشیان اخمی نشست :
-چه عجب اومدید.
جین گوانگشان باد بزنش رو باز کرد و باهاش نصف صورتش روپنهان کرد:
-جالبه که میبینم بدون هیچ جنگی کنار هم ديگه نشستند.
وی ووشیان پوزخندی بزرگی زد :
-تا وقتی آدمایی مثل تو هستن چرا خودم رو برای دعوا با دیگران اذیت کنم؟!
جین گوانگشان از حاضر جوابی وی ووشیان خوشش نیومد:
-میبینم هنوز زبونت خوب حرکت میکنه.
-زبون من از همون بچگی زیاد حرکت میکرد برای چی باید جلوش رو بگیرم؟!
جو داشت خراب تر میشد که جین گوانگیائو جلو اومد تا اونا رو آروم کنه:
-وی گونزی امیدوارم موندنت در اینجا اذیتت نکرده باشه.
وی ووشیان خمیازه ای کشید و کمی سرش رو کج کرد و با چشمای ریز شده به جین گوانگیائو نگاه کرد.
طوری خونسرد بود که جین گوانگیائو کمی شک کرد وی ووشیان میدونه زندانیه ولی اینطور نبود:-همه چی خوبه فقط اینجا افتاب نداره تا آفتاب بگیرم.
ون روهان از حرف وی ووشیان تک خنده ای کرد:
-شیائو وی تو دیگه زیادی راحتی.
وی ووشیان تک خنده ای کرد:
-لائو ون تو هم دسته کمی از من نداری، تو از منم راحت تری.
جین گوانگشان لبخندی زد که معلوم بود از شرایط بین اون دونفر راضی نیست :
-شما دوتا انگار رابطه خوبی دارید.
ESTÁS LEYENDO
Enemies of Yesterday, Friends of Todey
FanficName: Enemies of Yesterday, Friends of Todey اسم: دشمنان دیروز، دوستان امروز ژانر: درام، تاریخی، سفر در زمان، طنز، اسمات، روزمره کاپل:وانگشیان {زمانی که وی ووشیان به جای خواهر و برادر ون خودش رو تحویل میده و جین ها هم زندانیش میکنن. اونجا میفه...