Ꮤ:
》مدتی بعد《جنازه وی ووشیان هیچ وقت پیدا نشد.
جیانگ چنگ مصرانه به دنبال جسد برادرش بود ولی هیچ ردی ازش پیدا نکرد.
حتی لان وانگجی هم بهش کمک کرد و با نوای پرسش از ارواح پرسید ولی هیچ چیزی به دست نیاوردن.
وقتی که لان وانگجی چیزی پیدا نکرد ،به قوم لان برگشت و وارد انزوا شد.
لان چیرن و لان شیچن هم درمورد این موضوع کاری نکردن و گذاشتن لان وانگجی به عزاداریش برسه.قرار بود در اسکله لوتوس مراسم عزاداری وی ووشیان انجام بشه، برای همین اسکله لوتوس با پارچه های سفید تزئین شده بود و مردمی که وی ووشیان رو میشناختن پیش جیانگ چنگ میرفتن و تسلیت میگفتن.
جیانگ یانلی داخل اتاق وی ووشیان نشسته بود و جین لینگ رو تکون میداد تا آروم بگیره.
انگار ناراحتی اطرافیان رو حس میکرد که اینقدر بی قرار بود.-رولان، ببخشید .
هم داجیو (دایی بزرگ) و هم پدرت رو از دست دادی.و با انگشت اشارش اشک روی گونه جین لینگ رو پاک کرد و آهی کشید.
در همین حال جیانگ چنگ رو به روی آرامگاه خانوادگی جیانگ نشسته بود و به اسم لوح پدر و مادرش خیره شده بود.
اون حتی با هسته طلایی جدیدش هم نتونسته بود از خانوادش مراقبت کنه.
خيلي ضعیف بود...
خیلی خیلی ضعیف.
آهی کشید و لوح یادبودی که اسم وی ووشیان روش قرار داشته بود رو نوازش کرد.-فقط من و جیه موندیم وی ووشیان.
سخته اینو بگم ولی دلم خیلی برات تنگ شده.
راستی ببخشید بدون جسدت برات مراسم میگیریم.》قوم نیه《
-یکی این زن رو از من دور کنه!!!!
صدای داد نیه مینگجو توی کل قوم نیه میپیچید ولی کسی کاری نمیکرد و فقط آه میکشیدن.
نیه زویی به سمت نیه مینگجو که سعی میکرد از ون چینگ فاصله بگیره رفت :
-نیه زونگژو ، بهتره کمی آروم باشید.
ون گونیانگ(برای زن های مجرد استفاده میشه) فقط میخواد شما رو معاینه کنه.نیه مینگجو به سوزن هایی که توی دست ون چینگ بود اشاره کرد :
-بیشتر شبیه اینه که میخواد منو ترور کنه.
کم کم رگ عصبی ون چینگ داشت بیرون میزد و ون نینگ هم سعی میکرد خواهرش رو آروم نگهش داره.
-فکر نکن من کشته مرده اینم که تو رو معاینه کنم.
چون نی از گونگزی اینو ازم خواسته دارم انجام میدم.نیه هوایسانگ از پشت ستون بیرون اومد و به برادرش نگاه کرد:
-داگه بهتره به حرفای ون گونیانگ گوش کنید. این فقط یه معاینه سادس.
نیه مینگجو اخمی کرد :
-من نمیزارم اون زن بهم دست بزنه.
بعد یهو یاد چیزی افتاد :
- اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟!
تو الان باید یونمنگ باشینیه هوایسانگ با حالت زاری زمزمه کرد:
-داگه!!
و نیه مینگجو قبل این که بتونه چیزی بگه توسط سوزن های ون چینگ ناک اوت شد.
ون چینگ با رضایت به نیه مینگجو بیهوش نگاه کرد.
نیه زویی آهی کشید و رهبر قومش رو روی تختش گذاشت تا ون چینگ راحت تر بتونه معاینه اش کنه.-ون گونیانگ ، بابت رفتار نیه زونگژو معذرت میخوام.
ایشون کلا در مقابل پزشکا جبهه میگیره.ون چینگ سری تکون داد و دست نیه مینگجو رو گرفت تا نبضش رو بگیره :
-معلومه.
و چشماش رو بست تا بتونه روی نبض تمرکز کنه.
نیه هوایسانگ نزدیک ون چینگ رفت:-ون گونیانگ، وضعیت داگه چطوره؟!
ون چینگ چشماش رو باز کرد و به نیه هوایسانگ نگاه کرد :
-هنوز برای درمانش دیر نشده.
باید یه دوره طب سوزنی و گیاه های دارویی خاصی رو مصرف کنه و یه مدتم از شمشیرش دست بکشه
البته اگه میخواد بالای 30 سال عمر کنه.نیه هوایسانگ آهی کشید و سری تکون داد:
-ممنونم. من نمیخوام داگه رو از دست بدم.
ون چینگ سری تکون داد.
میتونست نیه هوایسانگ رو درک کنه.
اگه وی ووشیان نبود ممکن بود ون نینگ رو برای همیشه از دست بده.-خبری از جین نشد؟!
نیه هوایسانگ سری به نشانه نه تکون داد:
-حرکات مشکوکی ازشون سر زده ولی جاسوس ها نمیتونن دلیلش رو پیدا کنن.
جین گوانگیائو خیلی مراقبه.
فقط یه اتفاقی افتاده که من دلیلش رو نمیفهمم.ون چینگ به نیه هوایسانگ نگاه کرد و منتظر ادامه حرفش شد :
-نمیدونم چرا جین گوانگیائو یه سگ معنوی گرفته و اورده برج کپور.
ون چینگ دستی زیر چونش گذاشت:
-آره عجیبه.
》سیاه چاله قوم جین《
وی ووشیان هنوز خواب بود و از خوابش لذت میبرد.
رویای اسکله لوتوس رو میدید که حس کرد یه چیز نرم و خیس روی صورتش کشیده شده.
اخمی کرد و سعی کرد اون چیز نرم رو از خودش دور کنه اما نتونست.
با اخم چشماش رو باز کرد و به کسی که اذیتش میکرد نگاه کرد.
ESTÁS LEYENDO
Enemies of Yesterday, Friends of Todey
FanficName: Enemies of Yesterday, Friends of Todey اسم: دشمنان دیروز، دوستان امروز ژانر: درام، تاریخی، سفر در زمان، طنز، اسمات، روزمره کاپل:وانگشیان {زمانی که وی ووشیان به جای خواهر و برادر ون خودش رو تحویل میده و جین ها هم زندانیش میکنن. اونجا میفه...