درست تو لحظهی فرو رفتن دندونهای تیونگ تو گردن فلیکس، برقی از بدن هیولین که توی حمام مشغول دوش گرفتن بود رد شد و شوکه آب رو بست و یکم تمرکز کرد.*این...بوی فلیکسه؟!
شوکه گفت و با سرعت از حمام زد بیرون و سمت راه پله رفت و وقتی فلیکسِ درازکش شده روی زمین رو دید که با چشمهای از حدقه در اومده به سقف خیره بود جیغی کشید و سمتشون رفت و برادرزادهاش رو تقریبا ازش کند و سمتش برگشت.
*پسرهی احمق...چرا فلیکسو گاز گرفتی؟!
سر پسر بچه که دور دهنش خونی شده بود جیغ کشید و با قدرتش اون رو از خودش و فلیکس دور نگه داشت، چون پسر بچه هنوزم مثل وحشیها دست و پا میزد تا به سمت فلیکس حمله کنه و خونش رو بمکه.
هیولین شوکه سمت فلیکس برگشت و محکم جای زخمش رو فشرد.
*لیکس...فلیکس به من نگاه کن...چیزی نیست الان درستش میکنم...
گفت و وقتی نگاه فلیکسِ وحشتزده روش افتاد بغلش کرد و سمت اتاق بردش.
☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️
آروم چشمهاش رو باز کرد و آب دهنش رو قورت داد تا شاید بتونه گلوی خشکش رو یکم تر کنه.
+چان...
وقتی که حس کرد تو بغل کسیه با صدای خشداری چان رو صدا زد.
_جانم عزیزم...
با تلاش نگاهش رو به چان داد و همین حرکت کوچیک باعث شد درد وحشتناکی از گردنش شروع بشه و تا مغز استخونش رو بسوزونه.
+درد دارم...
با بغض گفت و نگاه سرخش رو به چان داد.
_میدونم عزیزم...میدونم...
+تیونگ...تیونگ محکم گازم گرفت...
فلیکس با بغض گفت و چان نتونست از شدت کیوتیش نخنده.
_ببخشید بیبی، ببخشید...تیونگ هنوز بچهاس نمیتونه درست خودش رو کنترل کنه...
+اون...دندوناش وحشتناک شده بود...
فلیکس هقی زد و از درد قیافهاش مچاله شد و تا چان خواست چیزی بگه هیولین وارد شد.
*سلام کوچولوووم...خوبی پسر شجاع؟!
نگاه فلیکس روی دختر بزرگتر چرخید و لبخندی بهش زد.
_نونا...فکر میکنی درست باشه که الان بهش بگیم؟! حس میکنم خیلی شوک میشه...از طرفی هم زخمیه...میترسم...
*نه نگران نباش...فلیکس کوچولوی ما خیلی قویـه...
دختر وقتی کنار فلیکس روی تخت نشست گفت و دستی به موهاش کشید و به عقب هُلشون داد.
YOU ARE READING
🧛🏻♂️a real manhwa🧛🏻♂️ [کامل شده]
Fanfiction🧛🏻♂️A real manhwa🧛🏻♂️ "یه مانهوای واقعی" نویسند: boom ژانر: رومنس، اسمات، فلاف، فانتزی، سوپرنچرال، طنز، ددی کینک، هپی اندینگ،... کاپل: چانلیکس روزهای آپ: سه شنبهها همیشه فکر میکردم موجودات تخیلی یه جایی تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن، مطمئن بو...