ووت
نظر
فالو❤️پوستر از طرف یکی از جوجه های خوش ذوقم☺ من باهاش مُردم...
بای...
☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️
+بازی؟! چه بازیای؟!
با افتادن نگاهش به وسایلِ توی دست چان شوکه جفت چشمهاش باز شد و پرسید.
_بازیهایی که ددیها دوسش دارن...
چان با نیش خند گفت و فلیکس شروع کرد به غر زدن.
+یااااا نههه...نمیخوام...الان حسش نیست...
_بهت سخت نمیگذره...قراره فقط لذت ببری...
+نهههه...هر موقع سکس میکنیم مث سگ خسته میشمممم...الان دلت برام نمیسوزه انقد کوفتهام؟!
با زاری التماس کرد و جواب چان باعث شد پوکر پلک بزنه.
_انقد زد حال نباش دیگه...جای اینکه تو بیای برای سکس بهم التماس کنی من دارم التماست میکنم...میگن دنیا برعکس شده راسته...
چان هم غر زد و فلیکس که از حالتش خندهاش گرفته بود چرخید و روی شکم خوابید و چونهاش رو روی دستهاش تکیه داد و به وسایلی که دست چان بود و مرد بزرگ تر مثل بچههایی که اسباب بازی مورد علاقهاشون دستشونه اونها رو نگه داشته بود نگاه کرد.
+جناب چون دوست دارین هر بار یه چیز جدیدو بکنین تو کون بنده انقدر ذوق دارین...مسلما منه بدبخت که قراره درد بکشم مازوخیسم نیستم که بخاطرش ذوق کنم...
با تک تک کلماتش لبهای مرد بزرگ تر بیشتر موچ میشدن و به شدتِ تخسیش اضافه میشد.
+اوکی ددی محترم...لی فلیکس بازم کون عزیزش رو در خدمت شما میذاره...مگه میشه لذتی که میبرم رو نادیده بگیرم؟! فقط میخواستم این قیافهای که به خودت میگیری رو ببینم و لذت ببرم...
فلیکس گفت و خندید و روی زانوهاش بلند شد و جلوی چشمهای تشنهی مرد بزرگ تر که با دیوثیت به هدفش رسیده بود هودی بزرگش رو در آورد و بلافاصله با بالا تنهی لخت روبروی چان قرار گرفت و بهش نزدیک شد.
+خب...نمیخوای شروع کنی؟!
_یه درصد فکر کن نخوام...
چان خبیث گفت و دستش رو به کمر پسر کوچیک تر رسوند و به طرف خودش کشیدش و لبهاشون رو روی هم قرار داد.
هر دو با عجله لبهای هم رو میمکیدن و لحظهای برای به نیش کشیدن لبهای هم تردید نمیکردن.
بالاخره بعد از دو دقیقه، چان عقب کشید و بلافاصله سمت گردن و ترقوهی پسر کوچیک تر رفت و همزمان قوس کمرش رو ماساژ میداد و پوست روشنش رو بین دندونهاش میکشید.
ESTÁS LEYENDO
🧛🏻♂️a real manhwa🧛🏻♂️ [کامل شده]
Fanfic🧛🏻♂️A real manhwa🧛🏻♂️ "یه مانهوای واقعی" نویسند: boom ژانر: رومنس، اسمات، فلاف، فانتزی، سوپرنچرال، طنز، ددی کینک، هپی اندینگ،... کاپل: چانلیکس روزهای آپ: سه شنبهها همیشه فکر میکردم موجودات تخیلی یه جایی تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن، مطمئن بو...