💟وویت رو ابتدا بِچِکان فرزندم
"صبحه عالی متعالی هیونگ.چرا اوله صبحی داری سوپ درست میکنی؟" جانگ کوک درحالی که کیسه هایه خریدی که برایه جین اورده بود دستش بود پرسید.
تهیونگ به همراهه جانگ کوک وارده خونه شد و دید که جین داره سوپه خماری درست میکنه ، اون میدونست که دیروز جین مست نشده بود پس برای چی داره سوپ درست میکنه؟
جین یه لبخنده مضطرب بهشون زد در حالی که امیدوار بود اونا درکشون کنن. اون فقط امیدوار بود جانگ کوک بعده حرفش جرش نده. اون خبر داشت که جانگ کوک به هیچ وجه من الوجوه از نامجون خوشش نمیاد و این موضوع اصلا به این قضیه که نامجون به خاطره غش کردن از سره مستی تویه خونش هست و طبقه بالا تویه اتاقش خوابیده کمک نمیکنه.
پس سعی کرد به آرومی قضیه رو به جانگ کوک و تهیونگی که داشتن با دقت و تمرکزه زیادی به حرفاش گوش میدادند بگه.
جانگ کوک ابرو هاشو برد بالا و گفت :
" پس داری میگی الان اون مردک طبقه بالاست ، اره؟"
"بلی"
جانگ کوک یه مقدار ازین قضیه عصبانی بود چون میدونست تَهِ این داستان این باز جین هست که زجر میکشه.
"ببین جین هیونگ من به کاملا درکت میکنم ولی تورو جانه هرکسی که دوست داری خودتو کنترل کن. اون حتی اگه اون بیرون در حاله جون دادنم باشه تو نباید به هیچ جاییت باشه.این اهمیت دادنت فقط باعث میشه به خودت آسیب بزنی.."
" میدونم ولی اخه بیرون سرد بود " جین سعی کرد متقاعدش کنه.
"هیونگ.."
جانگ کوک میخواست حرفشو ادامه بده ولی وقتی دید نامجون درحالی که داره از پله ها پایین میاد بهشون زل زده حرفشو قطع کرد.
نامجون درحالی که داشت کتشو که رویه مبل بود برمی داشت گفت:
"فکر کنم باید دیگه رفعه زحمت کنم ، اره؟"
جانگ کوک با چشمایی که توانایی سوراخ کردنه فولادم داشت بهش نگاه کرد و با یه لحن سرد گفت:
"خوبه خودت فهمیدی که دیگه باید شرتو کم کنی"
"به هر حال بیا اینو بگیر" نامجون یه مقدار پول رویه میز انداخت و رفت به سمت در تا ازون جا خارج شه.
جین درحالی که نامجون پشتش بهش بود گفت:
"این برایه چیه نامجون؟"
"نمیبینی مگه؟ تو دیروز منو از سرما نجات دادی پس دارم بدهیمو بهت میپردازم."
"چی؟ اینجوری از کسی که بهت کمک کرده تشکر میکنی؟" جین احساس میکرد کله بدنش با خشم و عصبانیت در بر گرفته شد.
ESTÁS LEYENDO
✦𝒔𝒖𝒈𝒆𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚✦(𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏)❖𝑻𝒓𝒂𝒏𝒔𝒍𝒂𝒕𝒆𝒅❖
Romance𝑛𝑎𝑚𝑒: 𝑠𝑢𝑔𝑒𝑟 𝑏𝑎𝑏𝑦 𝑇𝑟𝑎𝑛𝑠𝑙𝑎𝑡𝑜𝑟: 𝐷𝑖𝑏_𝐷𝑖𝑏𝟕 ┈┈┈┈┈┈┈ نامجون یه فاکبویه پولداره که یه شوگر بیبیه کیوت به اسمه جین داره. بعد از چند سال نامجون دلش زده میشه ازش و سعی میکنه که همه چیزو بینه خودشون تموم کنه ولی این درحالی...