𝕋𝕙𝕣𝕠𝕨𝕚𝕟𝕘 𝕒𝕨𝕒𝕪

474 92 29
                                    

♥‿♥ وویت و کامنت یادت نره

جین رویه صندلیه کافترایه دانشگاهش نشست بود و گاز هایه گنده ای از همبرگش میگرفت درحالی که رویه تایپ کردنه مقالش داخله لبتابش تمرکز کرده بود.

جین با حالته زار مانندی گفت:

"لعنتی امروز اخرین مهلته من برایه تحویله مقالمه"

جین یه بیبی بویه بسی کیوت و مظلومه.اون ممکنه 27 سالش باشه اما از بچم بچه تره.

چند سال قبل زندگیش پیش از دیدن نامجون ، شوگرددیش کاملا متفاوت بود.

نامجون شوگر ددیشه. اون بعد از اینکه از زن ها خسته شد، دنباله یه چیزه جدید و منحصر به فرد میگرده و با دیدن کیوت بودنه زیاده جین جذبش میشه.

جین اولا هیچ ایده ای درباریه این جور چیزا نداشت ،نامجون فقط بهش گفته بود که از هرچیزی که میگه اطاعت کنه و در عوضش هرچی که میخواد بهش میده .

خونه ، ماشین ، پول ، لباسایه گرون قیمت.جین به طرزه وحشتناکی جذبه همه یه اینا شد، اون یه خونه برایه خودش داشتو هرچیزه دیگه ای که نیاز داشت.اون واقعا خوشحاله که قبول کرده شوگر بیبیش بشه.تازه درکنارش نامجون کلی بهش لذت میده.

"شبه پیش واقعا سخت بود.من نتونستم این لعنتی رو تموم کنم به خاطره راند دوم ،سوم...عینه چی خسته شدم."

جین با فکر کردن به دیشب که چه جوری نامجون باسنشو براش خورد و اونم از حجمه لذتی که بهش داده شد اشکاش دراومده بود ،لبخند زد.

"ددی من رسیدم خونه. امروز میخوای برات چی بپوشم؟"

جین خندید با اینکه خیلی خسته بود و لباشو جلویه نامجون که داشت ویسکیه گرون قیمتشو مینوشید غنچه کرد*

"جین بیا اینجا.میخوام درباره ی یه چیزه خیلی مهم باهات صحبت کنم."

صدایه نامجون جوری عمیق و جدی شد که باعث شد موهایه داشته و نداشته یه بدنه جین سیخ بشه.اون وحشنتاک ترسید.نامجون به جایه اینکه اونو مثله همیشه بیبی صدا کنه با اسمش صدا کرد که این به این معنا بود که موقعیت خیلی جدیه.

جین یه سری ایده تو ذهنش داشت که ممکنه چی بشنوه ولی این به این معنا نبود برایه شنیدنه همچین چیزی امادست.."لطفا اون چیزی که فکرشو میکنم نباشه.. لطفا اون چیزی که فکرشو میکنم نباشه"

جین با خودش زمزمه کرد و کناره نامجون با استرس نشست.

"خب جین...فکر میکنم نیازه که تمومش کنیم"ضربان قلبه جین شروع کرد به بالا رفتن.اون رسما سره جاش خشک شده بود. بزرگترین ترسش که نامجون ترک کردنش بود بهش از رگه گردن هم نزدیک تر بود.

"چیرو تموم کنیم؟" جین با سختی حرف زد.

" هرچیزی که بینمون هست رو بیا فقط تمومش کنیم.بیا این چک رو بگیر،تو تویه این چند سال خیلی خوب بودی.من هرچی که بخوای بهت میدم و از فردا دیگه لازم نیست بیای اینجا.برو از زندگیت لذت ببر جین."

✦𝒔𝒖𝒈𝒆𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚✦(𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏)❖𝑻𝒓𝒂𝒏𝒔𝒍𝒂𝒕𝒆𝒅❖Donde viven las historias. Descúbrelo ahora