ℍ𝕖𝕒𝕣𝕥 𝔹𝕣𝕠𝕜𝕖𝕟

431 84 42
                                    

*وی اول برایه عکس  کاور بالا جان اختیار میدهد سپس لبخند زنان شما را به ادامه یه داستان دعوت میکند *

🌙♥️وویت را اول بِچِکان🌙♥️

───• · · · ⌞✨⌝ · · · •───

"هیونگ توروخدا درو باز کن.چندین روزه خودتو اون تو حبث کردی...نگا حتی برات پیتزایه موردعلاقتو با نوشابه گرفتم"

جانگ کوک بیشتر از یه ساعت پشته در بود تا بتونه جین رو بکشونه بیرون.

"برو کوک...میخوام تنها باشم"

جین درحالی که داشت اشک میریخت زمزمه کرد و جانگ کوک میتونست قسم بخوره از همینجا صدایه شکستن و ترک خوردنه قلبه شیشه ایه جین رو شنید .

جین به خاطره شکسته عشقی ای که خورده بود خودشو تو اتاقش بیشتر از دو روز حبث کرده بود.اون احساسه عصبانیت،ناراحتی، حالت تهوع و ناامیدی میکرد.برایه چی یا بهتره بگم کی ؟به خاطره یه مردی که بهش اهمیت نمیداد و اونو تنها به عنوانه یه وسیله یا عروسکی میدید که هرموقع دلش خواست دور بندازه.تازه ازون بدتر این بود که اون بهش عشقش رو اعتراف کرد و اون در عوض جلوش پول انداخت.

" هیونگ به خدا اگه نیای بیرون بلند میشم میرم با کیم تهیونگ کات میکنم و میدونی که من اینکارو حتما میکنم"(بچم تهیونگ قربانی رفت)

"خری دیگه...اخه کدوم ادمی با عقله سالم همچین کاری میکنه؟"جین لبخنده کمرنگ ولی غم آلودی زد.

بلاخره،بعد از مدته طولانی ای اون درو برایه جانگ کوک باز کرد.جانگ کوک پسر عموش میشد که یه دوست پسر به اسمه تهیونگ داشت.

"تادا"جانگ کوک با یه لبخند بزرگ رویه صورتش ، جعبه پیتزا و نوشابه رو بهش نشون داد اما میتونست به راحتی متوجه بشه که جین تمامه این چند روز گریه کرده ازون جایی که چشماش و لباش به طرزه فجیعی باد کرده.

"هیونگ آروم باش هیچ کی دنبالت نکرده که.اینام همش ماله خودته"

جانگ کوک به پشته جین زد درحالی که غذا پریده بود تو گلویه جین به خاطره عجله کردن تو خوردن.

جین درحالی که لباشو اویزون کرده بود گفت:

"من خیــــــلی گشنمه"

"اره میفهمم.راحت باش  و از خجالته خودت دربیا"جانگ کوک به پسره بزرگتر لبخند زد درحالی اون با این رفتاراش ، کوچکتر از خودش به نظر برسه.

جین بعد ازاینکه برایه چند ساعت تو بغل جانگ کوک عر زد بلاخره خالی شد و به آرامش رسید.

✦𝒔𝒖𝒈𝒆𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚✦(𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏)❖𝑻𝒓𝒂𝒏𝒔𝒍𝒂𝒕𝒆𝒅❖Donde viven las historias. Descúbrelo ahora