✦𝒔𝒖𝒈𝒆𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚✦(𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏)❖𝑻𝒓𝒂𝒏𝒔𝒍𝒂𝒕𝒆𝒅❖

𝕟𝕖𝕨 𝕞𝕖𝕖𝕥𝕚𝕟𝕘

💜وویت رو ابتدا بِچِکان💜

"نامجون؟" جین دید که نامجون داره با کنجکاوی نگاش میکنه.

"جین؟اینجا چیکار میکنی؟" نامجون خیلی شوکه به نظر میرسید.

جین به مدته یه هفته بود که نامجون رو ندیده بود.اون خیلی دلش براش تنگ شده بود جوری که دلش میخواست خودشو تو بغله نامجون پرت کنه ، ولی نمی تونست.

"هیم؟"

"پرسیدم که چرا تو همچین جایی هستی؟"

"چی؟"جین احساس کرد بلاخره حبابه افکارش ترکیده شد و برگشت به زمان حال. اون بیش ازحد به خاطره دیدنه نامجون شکه شده بود.

"چرا دقیقا نباید همچین جایی باشم؟ به لطفه تو کیم نامجون ، من تواناییه اومدن به همچین جاهایی رو دارم. حالام دیگه وقتشه برم."

"حالا هرچی." نامجون هم یه مسیره متفاوتو گرفت تا بره.جین در اون لحظه واقعا احساس بدی کرد. حتی یه ذرم تلاش نکرد تا موقعیت رو بهتر کنه. اون واقعا بهش اهمیت نمیده ، نه؟

همون لحظه یه نفر اسمه نامجون رو صدا کرد و این باعث شد سره هردوتاشون به طرفه صدا بچرخه.

صدا از طرفه یک خانم بسیار زیبا که لباس مجلسی قرمز پوشیده بود میومد.

اون به طرزه وحشتناکی خوشگل بود. صورتی ظریف، بدنه سکسی و بسی جذاب .

خانمه بهشون نزدیک شد و گفت :

"بیبی کجا رفتی؟"

" یون؟ اینجا چیکار میکنی؟ باید داخل میبودی."

"اوه پس یه شوگر بیبی دیگه پیدا کردی؟ چقدر زود همه چی رو جلو پیش بردی جنابه کیم نامجون.به هر حال ، اون خیلی زیبایه ، خیلی بهم میاین.تو هیچ وقت منو به اینجور جاها نیووردی مگر اینکه قصده به فاک دادنمو داشته باشی. شاید واقعا مایه یه شرمت بودم، شاید اون هست که با استانداردهات مطابقت داره."جین میخواست همه یه این حرف هارو تو صورته نامجون بِکُبونه ولی فقط سکوت کرد و اون مکان رو ترک کرد.

" بیب ، میشنوی چی میگم؟"

" اره ، بیا بریم."

" هیونگ کجا رفته بودی؟" جانگ کوک از جین پرسید همینطور که اون به ارومی طرفشون میومد و سر جاش غمبرک زد.

"هیونگ حالت خوب به نظر نمیرسه.واقعا متاسفیم که تنهات گزاشتیم"

"اوه ، نه ته واقعا عیبی نداره. من فقط داشتم همین دور بر میچرخیدم که یهو دل پیچه گرفتم.ببخشید اگه نگرانتون کردم."

جین به راحتی دروغ گفت.

" نه هیونگ واقعا مشکلی نیست...بیا برگردیم خونه چون حالت اصلا خوب به نظر نمیرسه."

جین با خودش زمزمه کرد:

"اممم...اوکی.واقعیتش خودمم دیگه نمیخوام اینجا بمونم."