تکیه َش رو به دیوار سرار شیشه کاریِ پشتش داد و طبق عادت پاهاش رو تویِ آغوش گرفت و از قاب پنجره نیمه بازِ کلاس بیرون رو تماشا کرد . دونه های ریز و پودری شکل برف به پنجره نسبتا بزرگ سیلی میزد طوریکه تیکه هایِ شکسته برفِ تیره تویِ چشم هایِ غمگینِ براقش چرخ میخورد .
انگار برف َم خسته بود اما حتی تویِ شکسته ترین حالت خودش هم تلاش میکرد برای شنیدن قلبِ جیمین . انگار اونم دلتنگ و رنجیده بود اما میدونست روحِ آبی پسرکِ برفیش به عطر خنکش نیاز داره چون میدونست پسرکِ برفیش به معجزه ی این یادگاریِ قدیمی ایمان داره !
حس میکرد این دردِ روحشِ که خراشیده میشه و تا عُمق وجودش رو میسوزونه . شاید تنها امیدش این بود که جایِ تک تک دردهاش سکوت کرده اما نذاشته رنگِ سفیدش از دست بره
یونگی لبخندی زد و از شکاف چشم هایِ نیمه بسته َش چهره ی پسری رو از نظر گذروند که مثلِ برف رو به روش رویِ آسمون خاکستریِ زندگیش باریده و همه جا رو یه دست سفید کرده بود .
پایِ راستش رو رویِ زمین دراز کرد و لیوان قهوه رو میون انگشت هاش چرخوند و کمی از آمریکانوش رو مزه کرد :
-میتونی بهم بگی چرا داشتی گریه میکردی ؟
کمی تویِ جاش جا به جا شد و نگاهش رو از دنیایِ بیرون از پنجره گرفت :
-من فقط .... از اینکه از مامانم کینه به دل گرفتم از خودم ناراحت شدم
به پسر زیبایِ کنارش زل زد . موهایِ نقره ای جیمین نامرتب رویِ پیشونیش ریخته بودن و به نظر میومد که یونگی بدش نمیاد انگشت هاش رو بینشون ببره و پوست سرش رو نوازش کنه .
شوگا کمی گردنش رو خم کرد و نیشخند زد :
-تو دیگه بزرگ شدی
جیمین سری تکون داد و ابروهاش رو با حالت با نمکی بالا برد
-از این جمله متنفرم
خندید و نگاه یونگی خیره ی چال های صورت پسر شد و به سختی میلش رو برای لمس کردنشون سرکوب کرد .
مین چونه َش رو رویِ زانوهاش گذاشت و به مردمک های درخشانش خیره شد :
-خیلی چیزا فقط بخاطر اینکه من دیگه بزرگ شدم ، اتفاق افتاد
سمت پسر کوچیکتر خم شد و انگشت های باریکش بین موهای بلند جیمین چنگ شد و به آرومی نوازشش کرد . زبونی روی لب های خشکش کشید و چشم هاش روی چشم های هنوز امیدوار مین ایستاد :
-پس فقط یه بچه بمون
به شوخیش خندید ولی یونگی بدون اینکه لب هاش طرح لبخندی داشته باشن با نگاه جدیش به نیم رخ و حرکت لب هاش زل زده بود :
-میدونی .... هنوز درمورد رقص مسابقه اودیشن تصمیم نگرفتم ، جیهوپ بهم گفت رقص َم داستان نداره
DU LIEST GERADE
𝐘𝐨𝐮 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐞 𝐃𝐚𝐧𝐜𝐞
Fanfiction🩰 فیکشن: تو باعث میشی برقصم 🩰 ژانر: عاشقانه، اسمات، انگست 🩰 کاپل: یونمین 🩰 نویسنده: روشنا 𓍯 🩰 برشـی از داســـتان : _میخوام وقتی رقصم رو رویِ استیج میبینی پریکامت بریزه ... بیای بک استیج و جوری به فاکم بدی که نتونم رویِ پام بند بشم یونگی بهش...