شیائو ژان با سردرد بیدار شد ... بیشتر به جای اینکه راحت بخوابه کابوس دیده بود
چشم هاش رو بست که تمام خواب یا دقیق تر کابوسی که دیده بود در ذهنش دوباره شکل گرفتند
[[ فلش بک ]]
شیائو ژان بعد از خوردن قرص با لبخند چشم هاش رو بست به همه چیز و هر جور خوابی فکر کرده بود ولی به دیدن گذشته ی نه چندان دورش حتی لحظه ای هم فکر نکرده بود
به چند سال قبل انگار برگشته بود همون لحظه که تا چشم هاش رو باز کرد خودش رو روی صندلی بسته شده دید
تیزی و سوزش سوزنی که به گردنش زده بودن باعث شد هیس ریزی بکشی ولی به خاطر گلو و لب های خشکش صداش بلند نبود
چشم هاش تار میدید و گوش هاش صداهای زیادی میشنید ولی تقریبا چیزی از حرف ها و صدا ها متوجه نمیشد
سعی کرد دستش رو تکان بده و روی گردنش که میسوخت بکشه ولی دست هاش بسته بودند
حس ترس با سرعت زیادی به بدنش تزریق شد ... شیائو ژان قرار بود بره دانشگاه که دوستش دعوتش کرده بود اما یکدفعه با شوکی که از شوکر بهش وارد شد از هوش رفت و خودش رو اینجا روی صندلی بسته شد پیدا کرد
با حس ازاد شدن دست هاش از چرمی که محکم باهاش بسته شده بودند سعی کرد دست هاش رو تکان بده ولی نمیشد
دو مرد بلندش کردن و کشان کشان از اتاق بیرون بردنش .... با دید تار به اطراف نگاه کرد انگار تنها نبود افراد زیادی رو به این شیوه به مکان نا معلومی می بردند
ببخشید پارت کم بود ، پارت بعدی جبران میکنم
نویسنده: amaneyurinago
کانال: windflowerfiction
این فیک به همراه تمامی فیک ها در کانال قرار گرفت
YOU ARE READING
power(bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ●برگشتم ولی کسی قبولم نداشت برگشتم ولی دیگه عضوی از خانواده نبودم ●کاپل : ییژان ●تاپ : ییبو ● تعداد پارت ها : 18 ●پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction○● ●TOP : wang yibo ●BOTTOM : xiao zhan