با باز شدن در خانه و وارد شدن ژان به خانه ... وانگ ییبو مانند بچه هایی که مادرشان بلاخره امده است ... به طرف ژان دوید و محکم بغلش کرد
+خفه شدم
-دلم برات تنگ شده بود
+ییبو ؟ من فقط یک ساعت رفته بودم دنبال کار های شرکت
-چرا ؟
ییبو با ژانی که در بغلش بود به طرف کاناپه رفت و نشست و ژان رو مجبور کرد روی پاهایش بنشیند
+نمیدونم نه میدونم .... رفتم ببینم از یان خبری دارن یانه
-یان ..... مثل پدرش یه عوضی
+ناراحت شدم
-چرا ؟
+خودم هم دلیلش رو نمیدونم انگار چیزهایی بوده که من ازش خبر ندارم و یان ... حس میکنم کسی نیست که ازش دیدم ... انگار ... نمیدونم چه حسیه ... هی بهم میگه اون از همه مظلوم تر بود
-پیدایش کردی ؟
+نه ... نمیدونم کجا غیبش زده اون روز که ازش خداحافظی کردم غیب شد ....
-خب برو به همون خونه
+رفتم ... ولی از خونه چیزی نمونده بود ... سوخته بود
- خب پس الان حتما داره خوش میگذرونه دیگه ... کسی هم دنبالش نمیگرده
+شاید ؟
-بیخیال ژان .... خنگ که نبود ... احتمالا برای راحت فرار کردن این کار رو کرده به هر حال کمتر از اعدام که مجازات نداشت
+هوم ... احتمالا حالش هم خوبه
"اره ژان ... برای اولین بار واقعا حالم خوبه پس دیگه دنبالم نگرد "
ییبو سرش رو در گردن ژان فرو برد
-چرا z.p.w ؟
+نمیدونم ... روی یه برگه نوشته شده بود پس منم اسم شرکت رو این گذاشتم ... به نظرت مخفف چی هستند ؟
" ژان ژان این مخففی که من برات نوشتم ممنون که انتخابش کردی .
z=zhan
p=power
w=why
ژان ژان .... من دیگه باید برم گرچه منو نمیبینی ولی من همیشه برات همون یانی که بهت وابسته شد خواهم بود "-نمیدونم
+تو چی میدونی ؟
-اینکه تو نشستی روی پام روی عضوم من بعد این همه سال میخوام بخورمتتتت
+تلاش نکن عزیزم چون نمیتونی مرد به این بزرگی رو بخوری
-من میخورمت میزارمت لای نان و میخورمتت یام یام
+وانگگگگ یییبوووو تو ادمی
-خیر
+میدونستم تو فرشته ی منی
-اوه .... لاس زنیم کم اورد
+روی تخت جبران کن عزیزم
-صدر در صد ...
YOU ARE READING
power(bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ●برگشتم ولی کسی قبولم نداشت برگشتم ولی دیگه عضوی از خانواده نبودم ●کاپل : ییژان ●تاپ : ییبو ● تعداد پارت ها : 18 ●پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction○● ●TOP : wang yibo ●BOTTOM : xiao zhan