هوان یانگ کمی تکان خورد تا از تخت پایین بیاید که با باز شدن چشم های ژان دست از حرکت کشیدسر ژان رو نوازش کرد
+بخواب
-نرو
+نمیرم ...
ژان لبخند کوچک و سریعی زد و دوباره دست پدرش رو محکم گرفت .. اصلا نمیخواست پدرش از کنارش تکانی بخورد ... احساس میکرد اگر پدرش رو رها کند و بخوابد بعد از بیدار شدن دوباره تنها میشود
نمیخواست رویا باشد ... چندین بار در این چند سال این رویا رو دیده بود و این ترس از رویا بودن آغوش پدرش رو بیشتر میکرد
تصمیم گرفت حتی نخوابد ... سرش رو روی بالش فشرد
-چرا رهام کردی ؟ ... چرا دنبالم نگشتی ؟
هوان یانگ سرد شدن بدنش رو حس کرد ... به ژان چه پاسخی میداد ؟ میگفت حرف یک نفر رو باور کرده است ... میگفت انقدر غرق در پرونده ی گم شده بود که بدون ذره ای فکر پسرش رو متهم میدانست و توجهی به چیزی دیگر نمی کرد ؟!
+ببخشید
تنها حرفی که به ذهنش رسید الان بگوید همین بود ... بدون شک ژان همه چیز رو میدانست ... و هیچ بهانه ای این کار هوان یانگ رو توجیه نمی کرد ... هیچ بهانه ای !
ژان ناراحت بود .... ناراحت از اینکه پدرش که میشناختش راحت حرف فان رو باور کرده بود ... راحت از اینکه پدرش انقدر درگیر پرونده ی گم شده بود که شناختی که از ژان داشت رو فراموش کرده بود ... حتی رهایش کرده بود ... در حالی که شیائو ژان تمام مدت منتظر خانوده اش بود !
احساس می کرد قلبش رو در دست گرفتند و محکم فشارش میدهند ... آهی کشید ... اگر بیشتر روی تخت میماند باز هم خاطرات و چرا های زیادی ذهنش رو مشغول می کرد !
از آغوش هوان یانگ بیرون امد ...
-باید برم شرکت
اجازه نداد هوان یانگ اعتراضی بکند و از اتاق خارج شد .. کتش رو پوشید ... با دیدن هوان یانگ با اخم .. لبخندی زد
-باید برم ...
+تو جایی نمیری
-ببخشید
با عجله از خانه بیرون رفت ... صدای فریاد پدرش رو شنید ... مطمئن بود الان هوان یانگ دنبالش می اید ... پس با سرعت بیشتری راه رفت ... ماشینش هنوز در شرکت بود
نمیخواست دیر برسد .. امروز پرونده ی گمشده ی پدرش به دستش میرسید
امروز نقشه ای که کشیده بود ، شروع میشد .. لبخندی زد ... وقت به بازی گرفتن افرادی بود که روزی بقیه رو به بازی می گرفتند ... این لذت داشت !
در خانه ... وانگ ییبو که با خالی بودن خانه مواجه شده بود بسیار عصبانی بود .. بیشتر خشمش بخاطر ژان بود ....
YOU ARE READING
power(bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ●برگشتم ولی کسی قبولم نداشت برگشتم ولی دیگه عضوی از خانواده نبودم ●کاپل : ییژان ●تاپ : ییبو ● تعداد پارت ها : 18 ●پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction○● ●TOP : wang yibo ●BOTTOM : xiao zhan