خوشحالی ها خیلی اوقات زمان کمی دارنند و در کنارش درد و ناراحتی زمانش خیلی زیاد هست البته که بعد از درد کوچک ترین خوشحالی هم لذت بخش است اما به شرطی که طاقت بیاورندهایکوان توقع هرچیزی رو در شب داشت به جز امدن یانگ ته (دایی ییبو و هایکوان و ژوچنگ ) از آمدن یانگ ته خوشحال بود ولی از اتفاقی که ممکن بود بین یانگ ته و هوان یانگ رخ بدهد می ترسید
دلیلش رو تا الان نفهمیده بود که چرا این دو نفر مانند دو شیر زخم خورده بهم نگاه میکنند ... زخم هایی که با دیدن یکدیگر تازه میشود
کنار رفت که یانگ ته با اخم وارد خانه شد ... هوان یانگ با دیدنش دست از صحبت با ژان و ییبو کشید و اخمی کرد ... تحمل دیدن یانگ ته رو نداشت
هایکوان ، ژان ، ییبو و ژوچنگ هیچکدام دلیل این نگاه های پر از نفرت رو متوجه نمیشدند ... چرا کسایی که باهم مانند دو برادر خونی بودند الان اینگونه با خشم بهم نگاه میکردند
و البته خبر نداشتند امشب دلیل نفرت میان دو نفر مشخص میشود
اتفاق بعدی ای که هیچ کدام انتظارش رو نداشتند ... پیامی از طرف فردی ناشناس برای هایکوان .... پیامی که در آن اطلاعات ژوچنگ بود !
هایکوان پیام رو باز کرد و شروع به خواندن کرد ... دست خودش نبود ولی عصبی خندید ... این چرت و پرت هایی که راجب برادرش نوشته شده بود رو متوجه نمیشد
وانگ ژوچنگ
فرزند خوانده ی آقای وانگ
پسر یانگ ته ، معاون رییس
نظرت جناب وکیل راجب اطلاعات بالا چیه
این رو حتما به یانگ ته و هوان یانگ نشان بده شاید جوابی جز عصبی خندیدن بدست اوردیبا خواندن جمله ی آخر ترس بدی به دلش چنگ زد ... از کجا فهمیده بود الان عصبی میخنددد ... از کجا این رو فهمیده بود
ترس از اینکه تنها مکان امنشان تبدیل به
تله ای برای خودشان شده باشد ... ترسناک بود .دستانش از فکر به اینجا بودن آن ادم ها میلرزید به طور کامل محتوای اصلی پیام رو فراموش کرده ...
گوشی رو به یانگ ته نشان داد و با دست دیگرش دستش رو گرفته بود تا لرزشش مشخص نباشد
تنها یک جمله در ذهن هایکوان بود
《از کجا راجب خنده فهمیده بود 》
شاید این فقط یک حدس بوده ولی پیام بعدی چی ؟!
حالا نلرز !
هرطور فکر میکرد این پیام ها هشدار بودند ... به اطرافش نگاه کرد ... انگار با چشم میتوانست شخصی رو پیدا کند
در عین حال یانگ ته بعد از دیدن پیام رنگش پریده بود و با نگاه پرسشی دو پسرش
رو به رو شده بود
YOU ARE READING
power(bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ●برگشتم ولی کسی قبولم نداشت برگشتم ولی دیگه عضوی از خانواده نبودم ●کاپل : ییژان ●تاپ : ییبو ● تعداد پارت ها : 18 ●پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction○● ●TOP : wang yibo ●BOTTOM : xiao zhan