🦋𝑇𝑤𝑜🦋

1K 227 94
                                    

"بچه ها برای استراحت پیاده میشیم!! پخش نشید و اونجا وسایلتونو جا نزارید!! هرکیم نمیاد میتونه تو ماشین بشینه، تا 20 دقیقه راه میوفتیما!!"

مسئول توی اتوبوس با صدای رسایی اعلام کرد و با تایید شدن از طرف بچه ها دوباره نشست.

اتوبوس کم کم‌ متوقف شد و دانش اموزا تک به تک پیاده شدن، حتی اون ‌پسر چوب خشک یعنی جیونگم پیاده شد.
جیسونگ‌واقعا سعی میکرد که به بقیه عشق و‌ محبت بده اما بخش قضاوت گر درونش این‌اجازه رو‌نمیداد... اون پسر به‌هیچ‌وجه وایب خوبی بهش‌نمیداد.

"پس شد یه انرژی زا برای سونگمین، ساندویچ سرد برای هیون و... همین؟"

هردو پسر تایید کردن و فلیکس اینبار نگاهشو به جیسونگ داد.

"چیزی میخوای برات بخرم؟"

درحالی که اماده بود تا پیاده بشه از جیسونگ پرسید و جیسونگ با سکوتِ غیر عادی ای سرشو به نشونه ی منفی تکون داد.

فلیکس نگران‌نگاهی بهش انداخت و با ایما و اشاره به هیونجین و سونگمین سپرد که حواسشون بهش باشه و خودشم نامطمئن اوکی ای گفت و به سمت در خروجی اتوبوس رفت.

"جیسونگ مگه نگفتی مارشمالو میخوای بخری؟"

سونگمین پرسید و جیسونگ کوتاه گفت.

"حوصله ندارم..."

"خوبی پسر؟"

"حالت تهوع دارم..."

هیونجین که به لطف دوستی چند ساله اشون، به همچین چیزی، یعنی استفراغ های پی در پیش در سفر ها و اردو هاشون عادت داشت فقط بلند شد و به سمتش اومد و دستشو جلوش گرفت.

"بیا بریم دستشویی یه اب بزن به سر و صورتت"

جیسونگ بیحال فقط ایرپاد هاشو از گوشش در اورد و توی بسته اشون گذاشت و در اخر با گذاشتن بسته توی کیفش، دست هیونجین رو گرفت و بلند شد و درحالی که سعی میکرد روی زمین‌پخش نشه و مضحکه ی عالم و ادم‌نشه خودشو به پسر تکیه داد و با کمکش از ماشین خارج شد.

"چیزی میخوای؟"

مینهو‌ قبل از اینکه اتوبوس رو ترک کنه رو له دوستش پرسید و چانگبین در جواب کوتاه جواب داد.

"اب"

"همین؟"

بدون حرفی فقط از پسر تایید گرفت و از اتوبوس پیاده شد. به سمت دستشویی رفت تا مثلا صورتشو یه اب بزنه و تا حدی خستگیشپ بدر کنه.

وارد دستشویی شد. اب رو باز کرد و آب خنک رو به صورتش زد و از سرماش هیسی کشید. احساس تازگی‌ و ازادیِ پوستش از دست گرما و الودگیا به سلول هاشم‌ رخنه کرده‌ بودن. دست و صورتشو با دستمالی که توی جیبش گذاشته بود خشک کرد.

Butterfly[Minsung]Where stories live. Discover now