🦋𝑛𝑖𝑛𝑒🦋

975 209 131
                                    

با خشک کردن دستاش، مینهو رفت تا از استادشون یه پماد و بتادین بگیره تا به خراش های روی دست جیسونگ بزنن. هرچند که سطحی بودن ولی خب به قول مینهو، چون‌نمیدونستن چه گیاهانی رو لمس کرده احتمال عفونت داشت.

با اینکه میدونست نگرانیش بیخوده و چیزی نیست فقط سکوت کرد تا زیر دستای مینهو‌ لوس بشه...

"بشین"

روی نیمکت چوبی نشست و به مینهو نگاه کرد که چطوری بتادین رو روی پنبه میزنه.

"امیدوارم دردت نگیره"

موقعی که داشت پنبه رو به بتادین آغشته میکرد زیر لب با لحنی که از همین الان ناراحت بود گفت و همین زمزمه باعث لبخند جیسونگ شد. با اولین لمس شدن دستش توسط مینهو، پسر بزرگتر اخمی کرد.

"نمیدونم چرا اینقدر همیشه فشارت پایینه و بدنت یخ زدس"

"من از نسل خوناشامام"

مینهو با پوکر ترین حالت صورتش ادای خندیدن در اورد.

"هر هر هر، جدیم"

"کم خونی دارم"

توجیه دروغینی بود که بر ثانیه ساختش.
بطور عجیبی داشت توی دروغگویی مهارت پیدا میکرد و اینو دوست نداشت. دروغ گفتن به مینهو حس بدی براش داشت. انگار که یچیزی توی سرش میگفت "هی تو داری رابطه اتو با دروغ میسازی" و خب این خیلی خوشایند نبود.

"فکر کنم براش قرص میخوری نه؟"

"قرص؟"

"موقع اومدن تو ماشین، یسری قرص خوردی، قرص اهن بودن؟"

مینهو دیده بودتش؟

"هوومم"

"شنیدم خوردن زیادشون مضره، لطفا مراقب باش"

پسر گفت و عذاب وجدان جیسونگو چندین‌هزار برابر کرد.
به گفتن یه "باشه" بسنده کرد و مینهو با تموم شدن کارش، دست برد تا پماو رو ببنده.

"حتی یه آخ هم نگفتی"

"مگه تموم شد؟"

جیسونگ طوری که انگار از یه فضای سفید بیرون کشیدنش گفت و بعدش به دستاش نگاه کرد که به پماد آغشته شدن، اصلا نفهمید چطور زمان‌گذشت‌. فقط گرمای دستای میمهو بود که ارومش میکرد. مینهو خندید و با لبی که یه گوشه بالا رفته بود بود گفت.

"زیادی تو فکری، امیدوارم تو فکر من باشی"

انتظار سرخ شدن که از جیسونگ‌ندارید؟ چون جیسونگ پررو تر از این حرفا بود و بارها و بارها به خودش سلقمه زده بود که باید خودشو کنترل کنه.

"شک نکن"
همراه با لبخند موذیانه ای گفت و مینهو متقابلا بلند خندید.

"دیت باهات باید خوش بگذره"

Butterfly[Minsung]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora