یکی داره داد میزنه
یکی دیگه گریه میکنه
یه چیزی شکست
من اما قایم شدم
من اما ارومم
من اما ترسیدم
اصلا حواسشون به من هست؟
نمیدونم
هنوزم داد میزنه
باید چیکار کنم؟
زد تو گوشش
خورد زمین
باید چیکار کنم؟
خودشو رو زمین میکشه عقب
از لایه در اتاق نگاه میکنم
گلدونو برداشت
خودشو به دیوار تکیه میده
دستام میلرزن
حواسشون به من هست؟
گلدونو میگیره بالا
سریع بلند میشه
چشمامو میبندم
صدای شکستن گلدون میاد
میخوام تا ابد چشمامو بسته نگه دارم
از لای در نگاه میکنم
نفس نفس میزنه
گلدون کف زمین ریخته
دیگه گلدون نیست
گلا زیر خورده شیشه ها دفن شدن
به گلدون نگاه میکنه بعد به اون
حواسشون به من هست؟
باید خوش حال باشم؟
عذرخواهی میکنه
گریه میکنه و سرشو تکون میده
میاد سمتش
میترسه
میره عقب
باید بیام بیرون؟
چیکار باید بکنم؟
کتشو برمیداره
میره بیرون
گریه میکنه
دنبال من میگرده
منو یادش اومده
باید چیکار کنم؟
درو قفل میکنم
وقتی پشت در میشینم شیشه خورده های درونم صدا میدن
یه جایی از منو زخم میکنن
به لحظه بعد فکر نمیکنم
به زخم بعد فکر نمیکنم
پشت در با کلیدتوی دستم خوابم میبره
...................................................
متاسفم اگه تجربه مشابه اینو داشتی
متاسفم اگه هنوزم از این صحنه ها میبینی
متاسفم که نمیتونم بغلت کنم
ولی اروم باش و نزار خورده شیشه ها وجودتو زخمی کنن
تو لایق دیدن و تجربه کردن این لحظه ها نیستی
تو خیلی قشنگی تو ارزو و رویا داری و میتونی به اونا امیدوار باشی
ادم هایی که خودشونو از دست دادن و درگیر عصبانیت و نارضایتی از زندگی و پرخاشگرین نمیتونن تورو هم نابود کنن
درو روشون قفل کن و بهشون اجازه نده توجیحش کنن
نزار راجبش باهات حرف بزنن
مغزتو الوده نکن
فقط بخواب
و بدون که خیلیا مث تو اینو تجربه کردن
دوستت دارم ♡
YOU ARE READING
orange lights
Fantasy[گفت چرا نمی‌میریم؟گفتم چون به چشم خواب بین امیدواریم] شاید داستانن،شاید رویا،شاید خواب،شاید حقیقت کسی و شاید اون کس تو باشی....
