حواسم بهش بود.
وقتی یکی نگام میکرد دستمو میگرفت و من یاد اون حرفش افتادم که گفت نمیگم بهش که قایم شو بقیه نبیننت به بقیه نشونش میدم و میگم اون مال منه.
از خیابون که رد میشدیم دستمو میگرفت
اخه میدونه حواسم یه جا بیشتر نمیتونه جمع باشه و وقتی باهاشم حواسم جمع اونه.
موقع پریدن از جدولا دستمو میگرفت
میدید چجوری به فاصله زیاد بینشون نگاه میکنم و حتما فهمیده نمیتونم بپرم
الان دیگه حتی واسه اون کوچیکاشم دستشو سمتم دراز میکنه.
بهم گفت بخون یه چیزی
گفتم یادته نشسته بودیم تو کافه گفتی" هیچ "تورو یادچی میندازه؟ من واست اون اهنگرو خوندم؟همونو بخونم باز؟
گفت بخون.
+سلام عزیزم
_سلام
خندم گرفت
عجیب بود عزیزم صداش کنم
من میدونستم که دارم واسه اون میخونم اما اونم میدونست که جواب داد؟
باهام شروع کرد
×سلام عزیزم
من ادم خوبی نیستم
من کسی که تو فکر میکنی نیستم
قهرمان نیستم
فداکار نیستم
به فکر تنهایی و غم های جهان نیستم
من رویاهای شبانه ات نیستم
هیچ
درخور زیبایی ات نیستم...
رسیدیم به اونجایی که خواننده تکرار میکنه از پیشم نرو
گفتم بعدش چی بود؟
گفت فعلا همینجور هعی میگه از پیشم نرو
خندم گرفت
واقعی ترین و از ته دل ترین خنده اون شبم بود
اون یکم بهم ریخته بود
میدونم دوست داره کنارم باشه و همو ببینیم
ولی وقتی کنارمه من به اندازه کافی دیوونه نیستم
نگاش میکنم و مست خنده اونم و یادم میره اون دوست داره کنارش دیوونه باشی و ازاد و رها.
ساکت شد و من خوندم براش که
بگذار هیچکس نباشم
بگذار نامی نداشته باشم
بگذار برای داشتن تو
بزرگ ترین هیچ جهان باشم
لب هایم از حرف های قشنگ خالیست
دست هایم از دست های تو،
(به دستام که بین دستاش بود فکر کردم و دستاشو کمی،نه اونقدر که اذیتش کنم فشار دادم)
بمان تا دوباره بگویم
که من هیچم
هیچ
هیچ
برای تو
نه از پیشم
نرو.
برام خوند مثل خواب بیا به چشمام مثل تاب هعی برگرد پیشم.
یه بارم داشتم گونشو بوس میکردم و کاش که به خودم اجازه میدادم مسیر لبامو عوض کنم و چندسانت اون طرفتر لبای از سرما خشک شدشو ببوسم،
دستمو که توی دستش بود بالا اورد و پشت دستمو بوسید.
من هجوم پروانه هارو توی تمام وجودم حس کردم و دلم فریاد میخواست اما تنها زمزمه لبام هولی فاک بود.
الان اما دارم به این فکر میکنم که شاید فقط نمیخواسته اون همه بوسه روی گونشو بی جواب بزاره.
باهمه این ها بین ما هیچ چیزی شروع نشده و زمان سریع تر از چیزی که دلم میخواد میگذره
میترسم که جداشیم بی هیچ خاطره بوسه ای.
میدونم که هیچ وقت اول توی چشمام زل نمیزنه و نمیگه میخواد برای اون باشم
و حتی شاید گرفتن دستم موقعی که کسی نگام میکنه
هم دلیل دیگه ای داشته باشه.
پس "من" اول شروع میکنم به بوسیدنش به لمس کردنش به زل زدن توی چشماش و خواستنش
و کاش از دستش ندم.
همین.
KAMU SEDANG MEMBACA
orange lights
Fantasi[گفت چرا نمیمیریم؟گفتم چون به چشم خواب بین امیدواریم] شاید داستانن،شاید رویا،شاید خواب،شاید حقیقت کسی و شاید اون کس تو باشی....