●ولی من جدا از جواب خواهش میکنم متنفرم. برام مثل قارچ میمونه
○میدونی وقتی میگم قارچ دوست دارم منظورم این قارچای سفید زشت نیست. از اونا ک قرمزه از اونا ک خال داره از اونا ک سمیه از اونا ک پایه درختا در میاد و شکلای عجیبی داره منظورم اوناس اگه اونارم دوست نداری ک اشکال نداره فقط گریه میکنم
●شاید برات جالب باشه که بدونی من یبار سعی کردم کنار میزم از این قارچا بکارم ولی چون داییم بهم الکی گفته بود که از اون دونه قارچ درمیاد هیچ وقت درنیومد.
●و باید بگم بیا اشکاتو پاک کن ک منم عاشق دید زدن این قارچا پای تنه های قدیمی درخت تو جنگلم.
○وقتی یه خونه توی یه جای خیلی سبز (شاید وسط یه جنگل) و مرطوب خریدم تلاش میکنم بکارمشون ولی ترجیح میدم یکی منو ببره ببینمشون وسط زمین بین چمنا و اره از این چیزا
●دیگران کاشتند تا ما ببینیم
خودتو میگم حتیالامکان تو زحمت ننداز
لذت باید برد
و راجب خونه باید بگم
جنگلای بارونی گزینه خوبیه
که بوی کلبه چوبی
با چوب خیس خورده توش بپیچه
اونجا کیفیت نفس کشیدنشم بهتره.
و گوشتو اونجا هم بپوش و اگه مایلی برام عسک بده.
شاید خواستم از روی عسک ردیابی کنم بیام ببینم چی ساختی.
○دوربینو تکیه میدم به دیوار چوبیه کلبه و جلو دوربین گردنبند گوشتو میپوشم و میچرخم و میرم زیر بارون و روی زمین گلیی ک پر از چاله های اب شده میپرم بعد از کلی خیس کردن خودم و گوشت گوشیو برعکس میکنم و میرم عقب عقب عقب اینقدر عقب ک تو بتونی اون کلبه تنهارو وسط درختای بلند و سبز و خیس کامل ببینی و بعد چون اونجا انتن نمیده هیچ وقت اون فیلم به دستت نمیرسه
○و منو گوش یه روز وسط اون جنگل با درختای بلند دفن میشیم
●شاید بعد ها که خواستم با ون بنفشم از لای جاده های غیر جاده ای اونجا رد شم، یه گوشی ببینم که کنار یه پرچم سبز افتاده و منم که قرار نیست به این فکر کنم ممکنه طرف دوست نداشته باشه گوشیو چک کنم.
●درحال پس زدن رطوبت از روی شیشه عینکم فیلمتو میبینم و سعی میکنم برای بار دوم فقط به صدای پاهات روی زمین گوش بدم و امیدوار باشم منظورت از دفن شدن درواقع غرق شدن لای چمنای اب خورده و نرمه که بعد از نیم ساعت پاشدی رفتی به زندگیت ادامه دادی.
○منو گوش یه جایی ته اون جنگل روی اون چمنای اب خورده و نرم دراز میکشیم و من دهنمو باز میکنم تا قطره های بارونو ته کامم و روی زبونم حس کنم و نگران گوشت باشم چون نمیدونم بارون میتونه خرابش کنه یانه و بعد از ساعت ها اب یاری خودم و گوش با بارون وقتی که دیگه داشتم جوونه میزدم همونجا روی چمن های اب خورده و نرم کنار درخت های قدیمی و بلند بغل قارچای سمی با سرای پهن و گوشی که توی مشتم فشارش میدم میخوابم و منو گوش امیدواریم فردا که نور افتاب از لایه شاخه های درختای سبز به صورتمون میخوره هنوز زنده باشیم و شب قبلش بارون مارو زیر گل با تن سرد دفن نکرده باشه و شاید بیشتر از اون صبر کنیم برای کسی که با ون بنفش اومده و اتفاقی فیلمی ک مال خودشرو دیده شاید شاید صبر کنیم ک بیاد و مارو با ونش برگردونه چون ما دیگه جزوی از اون زمین و چمن شدیم و حتی شاید تا اون موقع جوونه هم زده باشیم
●این وسط منو ون بنفشم که تازه توشو جارو کشیدم ولی باز بوی پیتزا و صدای خورده های نون تو کارتون از عقب میاد، درحال دید زدن اسمون تو ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه شب تو تابستونیم و ریسه های سفید و توپیش با تکون خوردنشون برق خیسیه بارون تابستونو از روی شیشه نشون میده.
درست همون زمان که ترجیح میدم بزنم اهنگ بعدی و گردنمو برای رفع خستگی که حاصل بالا رفتن از تنه کلفت و قدیمی درخت با برگای سبز پرنگ بود، کج میکنم و یادم میاد از اون بالا یکیو از اعماق جنگل دیدم که دستای سبزی داشت.
به این فکر میکنم که ممکنه بخوام راهو کج کنم به طرفش و بهش یه تیکه پیتزا بدون قارچ بدم و بگم بشین کنار قارچ با قطره های شبنم و بخور تا وقتی از درخت کنارش بالا میرم و سلام کردن ماه به جهانو نگاه میکنم.
○گوشو هنوز توی مشت گلیم نگهش داشتم و بند چرم نازکش از بین پنجه هام بیرون افتاده
جنگل خوابیده و باد ملایمی به خودش اجازه میده بین درختا پرسه بزنه و توی مسیرش گاهی به بدنای خیسمون بخوره و اونارو بلرزونه
تیکه پیتزا تنها چیز توی شکممه و هر دفعه ک اب دهنمو قورت میدم میتونم بازم مزه خوبشو داشته باشم
درست وقتی که فک میکنم توی اون تاریکی گم شدیم صدای موزیکو میشنوم که همراه باد بین درختا میدوه و میرسه به گوشامون
اون لحظه به باد و پرسه هاش به بارون به سرما به لباسی که پاره شده و کفشایی که ندارم فک نمیکنم گوشو میندازم گردنم و با صدای موزیکی که از ون بنفش میاد میرقصم و هربار که دور خودم میچرخم صورتتو محو وکشیده میبنم
●یه روز که تو اون کلبرو و من اون ونو خریدم،من یه گوشه بین درختا جامیگیرم و رقصیدن تورو زیر بارون تماشا میکنم
○.....
گوشیو میزارم روی میزکوچیک بغل تخت
گردنبد گوش شکلی که با خودم به جنگل برده بودمو توی مشتم فشار میدم
قطره اشکی که بین مژه های بلندم گیر کردرو با پشت انگشم پاک میکنم و زمزمه میکنم:کاش توی اون جنگل منو میبوسیدی کاش بغلم میکردی کاش فقط نگاه نمیکردی کاش حداقل توی رویاهای مشترکمون این کارو برام میکردی و منو نادیده نمیگرفتی
کاش جفت نبودی
کاش میشد مال من باشی
کاش توی اون جنگل بین درختای بلند با گردنبد گوش توی مشتم زیر گل دفن میشدم و تا ابد توی اون رویا میموندم.
YOU ARE READING
orange lights
Fantasy[گفت چرا نمیمیریم؟گفتم چون به چشم خواب بین امیدواریم] شاید داستانن،شاید رویا،شاید خواب،شاید حقیقت کسی و شاید اون کس تو باشی....